سمت خدا

|خانه
درکم کن
ارسال شده در 19 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

#شیطنت_بدموقع

#حتما_بخونید

#طنز

یه بنده خدایی تعریف می کرد :

با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم، یه بچه ی 5-6 ساله رو صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی میگرف طرف من هی میکشید طرف خودش، هی میگرفت طرف من هی میکشید طرف خودش.!!

منم کرمم گرفت ایندفعه که بچه شکلاتو آورد یه گاز بزرگ زدم!

بچه یکم عصبانی شد ولی مامان باباش بهش یه شکلات دیگه دادن.!

خیلی احساس شعف میکردم که همچین شیطنتی کردم.!!

ولی وای خدا! یکم که گذشت دیدم تو شکمم داره یه اتفاقایی میوفته..!

رفتم به راننده گفتم آقا نگه دار من برم دستشویی.!

خلاصه حل شد، اما یه ربع نگذشه بود باز همون اتفاق افتاد.!!

دوباره رفتم…!

سومین بار دیگه مسافرا چپ چپ نیگا میکردن.!!

اینبار خیلی خودمو نگه داشم دیدم نه انگار نمیشه رفتم راننده گفت برو بشین ببینیم توام مارو مسخره کردی…!!

رفتم نشستم سر جام از مامان بچه پرسیدم ببخشید این شکلاته چی بود؟؟!

گفت این بچه دچار یبوسته، ما روی شکلاتا مسهل میمالیم میدیم بچه میخوره!!!

خلاصه خیلی تو مخمصه گیر کرده بودم، خیلی به ذهنم فشار آوردم بالاخره به خانومه گفتم ببخشید بازم ازین شکلاتا دارین؟!!

گفت بله و یکی داد..!

رفتم پیش راننده گفتم باید اینو بخورین، الا و بلا که امکان نداره دستمو رد کنین.!

خلاصه یه گاز خوردو من خوشحال اومدم سر جام..!

ده دقیقه طول نکشید راننده ماشینو نگه داشت!!!

منم پیاده شدم و خوشحال از نبوغی که به خرج دادم!

یه ربع بعد باز ماشینو نگه داشت…!

بعد منو صدا کرد جلو گفت این چی بود دادی به خورد من؟

گفتم آقا دستم به دامنت منم همین مشکلو داشتم! کار همین شکلاته بود! شما درکم نمیکردین!

خلاصه راننده هر یه ربع نگه میداشت منو صدا میکرد میگفت هی جوون! بیا بریم!

نتیجه اخلاقی : وقتی دیگران درکتون نمی کنند، سعی کنید یه کاری کنید درکتون کنند ? !!!

? در کانال ? داستانڪ ?
هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و #مطالب_خواندنی همراه ما باشید ↙

http://eitaa.com/joinchat/2574188547C196ea40fc2

نظر دهید »
ازدواج و اهمیت آن
ارسال شده در 19 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

#فوق_العاده
داستانی که همه را حیرت‌زده کرد❗️

پسری خواست ازدواج کند برای همین پدرش دختری را در نظر گرفت و عروسی برگزار شد…

شب عروسی که پسر وارد اتاق شد وقتی عروس رو دید در نظرش بد قیافه ترین دختر دنیا بود به خاطر همین شب از نزدیک شدن به همسرش خودداری کرد تا صبح طلاقش دهد❗️

اما نصف شب دختر برای نماز شب بلند شد و شوهرش را بیدار کرد ولی شوهر امتناع میکرد، دختر گفت: من میدانستم هیچ کس حاضر به ازدواج با من نیست ولی فقط به خاطر این حدیث پیامبر که فرمود:

خدا رحمت کند مرد یا زنی را که شب بیدار شود و همسرش را بیدار کند با هم دو رکعت نماز بخوانند، پس در نزد خدا از جمله ی مردان و زنانی که خدا را بسیار یاد میکنند نوشته میشوند، راضی به ازدواج حتی برای یک روز شدم…

پس شوهر فقط به خاطر این که دل دختر را نشکند و فقط این نماز را با او بخواند و صبح طلاقش دهد بلند شد و با هم نماز شب خواندند…

پسر تعریف میکند میگوید به خدا قسم به محض سلام دادن دختر در نظرم بهترین و محبتش از همه بیشتر در قلبم جای گرفت…

این فقط ثواب دورکعت نماز است پس عشق و محبت نسبت به همسرت تو را نزد خدا درجه ها بالا میبرد، خصوصا در این روزهایی که عشق و محبت خانوادگی کم است..

رسول خدا(ص) میفرماید:
عبادت در زمان هرج و مرج و آشفتگی اوضاع مانند هجرت به سوی من است…

#با_فروارد_کردن_پست‌ها

#ما_را_حمایت_کنید ?

? در کانال ? داستانڪ ?
هر روز با بهترین #داستانهای_ڪوتاه و #مطالب_خواندنی همراه ما باشید ↙

http://eitaa.com/joinchat/2574188547C196ea40fc2

نظر دهید »
اندیشه مثبت
ارسال شده در 19 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

اندیشه مثبت

? مردی در کاروان‌سرا بود که صبح چون از خواب برخواست دید شتری از شتران او نیست. هیچ تأسف نخورد و بر شتر سوار شد و راه را ادامه داد.

پرسیدند: «چرا غمی نخوردی؟»

گفت: «گویند غم خوردن را سودی نیست؛ ولی من گویم غم خوردن را جایی نیست.
آن که شتر من برده است یا نیازش داشته و برده است که صدقه من بر او از مالم محسوب می‌شود،
یا نیاز نداشته و برده است؛ پس مالم حرامی داخلش شده بود و نمی‌دانستم و او مال حرام را از مال حلال من جدا کرد و مال مرا پاک کرد.»
─═हई ? @dastan_kootah ? ईह═─

1 نظر »
جهت خنده، رمز خوشبختی 
ارسال شده در 19 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

#مکث_امروز

یک ﺯن و شوهر، ﺳﻲ ﺍﻣﻴﻦ ﺳﺎﻟﮕﺮﺩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺟﺸﻦ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ. ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ٣٠ ﺳﺎﻝ ﺣﺘﯽ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﻭ ﻣﺸﺎﺟﺮﻩﺍﻱ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭﻫﺎﯼ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺤﻠﯽ ﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺭﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺭﺍ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﻨﻨﺪ. ﺳﺮﺩﺑﯿﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎ ﻣﯿﮕﻪ: ﺁﻗﺎ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﺮﺩﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ؟ ﯾﻪ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﭼﯿﺰﯼ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﻤﮑﻨﻪ؟ ﻣﺮﺩ ﻣﯿﮕﻪ: ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﻩ ﻋﺴﻞ ﺭﻓﺘﻴﻢ ﺑﻪ ﻳﻚ ﺭﻭﺳﺘﺎﻱ ﺧﻮﺵ ﺁﺏ ﻭ ﻫﻮﺍ . ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺳﺐ ﺳﻮﺍﺭﯼ، ﺩﻭ ﺗﺎ ﺍﺳﺐ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﯾﻢ. ﺍﺳﺒﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺧﻮﺏ و آرام ﺑﻮﺩ. ﻭﻟﯽ ﺍﺳﺐ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﯾﻪ ﮐﻢ ﺳﺮﮐﺶ ﺑﻮﺩ. ﺳﺮ ﺭﺍﻫﻤﻮﻥ ﺍسبی که همسرم سوار شده بود ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺮﯾﺪ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺯﯾﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ. ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺟﻤﻊ ﻭ ﺟﻮﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺍﺳﺐ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : “ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻟﺖ ﺑﻮﺩ” ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﻤﻮﻥ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﻪ ﺍﺳﺐ ﮐﺮﺩ ﻭﮔﻔﺖ : “ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻣﺖ ﺑﻮﺩ!” ﻭ ﺑﻌﺪ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺐ ﺷﺪ ﻭ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﯾﻢ. ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺳﺐ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻮﻣﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺭﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ؛ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺗﻔﻨﮕﺸﻮ ﺍﺯ کیفش ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺷﻠﯿﮏ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻭﻥ ﺍﺳﺐ ﺭﻭ ﮐﺸﺖ. من ﺳﺮ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺩﺍﺩ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﯼ ﺭﻭﺍﻧﯽ؟ﺩﯾﻮﻭﻧﻪ ﺷﺪﯼ؟ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺯﺩ ﺑﻪ ﺷﻮﻧﻪ ﺍﻡ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻟﺖ ﺑﻮﺩ… ? ? ﻭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻣﺎ ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻥ لحظه ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﭘﺎﯾﻪ ﺭﯾﺰﯼ ﺷﺪ!

? @andisheh_naab12

1 نظر »
قدر بدانیم
ارسال شده در 19 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

? بنشینید رو به رویِ پدرتان ،
دستانش را در دست بگیرید ،
تا می توانید در چَشمانَش غرق شوید ..
بشمارید دانه دانه خط ها و چروک هایِ زیرِ چَشمهایَش را ..
دست بکشید رویِ صورتش ،
ریشَش را لمس کنید ..
ببوسیدَش تا زِبریِ تَه ریشَش را رویِ لبهایتان حس کنید ..
مُدام با او عکس بگیرید ،
حتی اگر گلایه کند که از عکس گرِفتَنِتان خسته شده ،
هرچه میتوانید عکس بگیرید تا از تمامِ لحظه هایِ بودنش خاطره بسازید..
خودتان را در آغوشَش بیاندازید
و نفس بکشید لحظه لحظه ی
حُضورَش در زندگیتان را ..
و بعد دستانتان را رو به خدا بلند کنید
و شُکر کنید تمامِ لحظه ها و روزهایِ بودنَش را ..
ماهایی که پدر از دست داده ایم ،
خیلی خوب میفهمیم حسرتِ یک لحظه کنارِ پدر نشستن و غرق در چشمانَش شدن را ..
حسرتِ یک بار هم شده بوسیدنِ
دست هایِ زحمتکشَش را ..
حسرتِ شنیدنِ صدایِ مردانه اش را ،
دیدنِ کفش هایِ مَردانه اش
در ورودیِ خانه ،
شنیدنِ یک بار صدایِ کلید اَنداختنِ پدر بر قُفلِ در ..
قدر بدانید بودنِشان را ،
جشن بگیرید حُضورشان را ،
همین روزها ،
همین عیدِ زیبا ،
همین بهانه ی قشنگ که نامگذاری شده به روزِ پدر ،
همین را غنیمت بدانید ،
بلند شوید و بروید و بوسه بارانَش کنید و قُربان صدقه اش بروید ،
به شانه هایِ مردانه اش تکیه دهید ،
و برایِ تمامِ نفس هایش خدا را هزار بار شکر کنید ..

#سمانه_ملک_پور

─═हई ? @dastan_kootah ? ईह═─

نظر دهید »
واسه کی دست و پا میزنی
ارسال شده در 19 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

? منشی گفت کارت‌خوان نداریم . 6٠ تومن از عابر بانک بگیرین بیاین ، فاصله عابربانک هم زیاد بود ، گفتم چرا ندارین ؟ گفت خودت از دکتر بپرس . گفتم واسه مالیاتشه‌ دیگه دکتر مگه بورد تخصصش رو از فرانسه نگرفته ؟ اونجا یادش ندادن واسه دوزار مالیات مریضاشو آواره نکنه ؟ این مالیات مگه چند درصد از درآمد ایشونه ؟

فضا متشنج شد ، دکتر اومد بیرون‌ منشی جریان رو آروم بهش گفت ، دکتر گفت من شمارو ویزیت نمی‌کنم ، لطفا از مطب برین بیرون . تا این آقا نره بیرون مریض داخل نفرست خانم منشی …

5 دقیقه گذشت چندتا از مریضا اومدن و گفتن بخدا حالمون بده بیا برو بیرون بزار ما هم به زندگیمون برسیم ، حس بازنده‌هارو داشتم به خودم گفتم داری واسه کی دست و پا میزنی ؟؟ اینا که حتی یکیشونم از تو حمایت نکرد ؟؟

اومدم بیرون …
با خودم گفتم:
واسه کی دست و پا میزنی ؟؟ اینااا ؟؟
─═हई ? @dastan_kootah ? ईह═─

نظر دهید »
خانواده آشفته
ارسال شده در 19 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

? فرض می کنیم، بچه ای لیوانش را بیندازد و بشکند.

در خانواده های آشفته این حادثه ممکن است منجر به سخنرانی ,خوردن سیلی و شاید تبعید کردن بچه با چشمان اشکی به اطاقش شود
ولی در خانواده بالنده ، به احتمال زیاد یک نفر خواهد گفت :
پسرم لیوانت شکست ؟
ببینم انگشتت را هم بریده ای ؟
من برایت یک چسب زخم می آورم، بعد برو جارو بیاور و تکه های شکسته را جمع کن .

خانواده ی بالنده میداند زندگی آدمی و احساسات بشری و تاثیر آن رو ی آینده ی کودک از هر چیز دیگر مهمتر است.

#ویرجینیا_ستیر

─═हई ? @dastan_kootah ? ईह═─

نظر دهید »
برداشت های متفاوت
ارسال شده در 18 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

? مرد ثروتمندی که زن و فرزند نداشت، به پایان زندگی اش رسیده بود.کاغذ و قلمی برداشت تا وصیت نامه ی خود را بنویسد. او نوشت:« تمام اموالم را برای خواهر می گذارم نه برای برادر زاده ام هرگز به خیاط هیچ برای فقیران.» اما اجل به او فرصت نداد تا نوشته اش را کامل و ان را نقطه گذاری کند. پس تکلیف آن همه ثروت چه می شد؟ برادرزاده ی او تصمیم گرفت وصیت نامه را این گونه تغییر دهد: « تمام اموالم را برای خواهرم می گذارم؟ نه! برای برادرزاده ام. هرگز به خیاط. هیچ برای فقیران.» خواهر او که موافق نبود، آن را این گونه نقطه گذاری کرد: « تمام اموالم را برای خواهرم می گذارم.نه برای برادرزاده ام. هرگز به خیاط. هیچ برای فقیران.» خیاط مخصوصش هم یک کپی از وصیت نامه را پیدا کرد و ان را روش خودش نقطه گذاری کرد:« تمام اموالم را برای خواهرم می گذارم؟ نه! برای برادرزاده ام؟ هرگز!به خیاط. هیچ برای فقیران.» پس از شنیدن این ماجرا، فقیران شهر همگی جمع شدن تا آنها هم نظر خود را اعلام کنند: « تمام اموالم را برای خواهرم می گذارم؟ نه! برای برادرزاده ام؟ هرگز! به خیاط؟ هیچ! برای فقیران.»

نتیجه: به واقع زندگی نیز چنین است. خداوند نسخه ای از هستی و زندگی به ما می دهد که در آن هیچ نقطه و ویرگولی نیست و ما باید با عملکرد و روش خودمان آن را نقطه گدذاری کنیم و بخوانیم. از زمان تولد تا مرگ، تمام نقطه گذاری ها دست ماست. به خاطر داشته باشیم که فارغ از هرگونه باور و تفکری به هستی و زندگی، از علامت تعجب تولد تا علامت سوال مرگ، همه چیز بستگی به روش نقطه گذاری ما دارد

─═हई ? @dastan_kootah ? ईह═─

نظر دهید »
عیب جویی ممنوع
ارسال شده در 18 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

? وقتی آنکس که دوستش داریم بیمار میشود،
میگوییم امتحان الهی است…
ولی هنگامی که شخصی که دوستش نداریم بیمار می‌شود،
میگوییم عقوبت الهیست!!
وقتی آنکس که دوستش داریم دچار مصیبتی میشود، میگوییم از بس که خوب بود…
و هنگامی که شخصی که دوستش نداریم، دچار مصیبت می‌شود،
میگوییم از بس که ظالم بود!!
مراقب باشیم….!
قضا و قدر الهی را آن طور که پسندمان هست تقسیم نکنیم…!!
همه ما حامل عیوب زیادی هستیم و اگر لباسی از سوی خدا، که نامش سِتْر (پوشش) است نبود، گردنهای ما از شدت خجالت خم میشد…
پس عیب جویی نکنیم، در حالی که عیوب زیادی چون خون در رگها در وجودمان جاریست!

─═हई ? @dastan_kootah ? ईह═─

نظر دهید »
نطق و استماع
ارسال شده در 18 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

? ازحکیمی پرسیدند که چرا استماع تو از نطق تو زیادت است؟ گفت: زیرا که مرا دو گوش داده اند و یک زبان ، یعنی دو چندان که می گویی می شنوی…

کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی
چیزی که نپرسند ، تو از پیش مگوی

از آغاز دو گوش و یک زبانت دادند
یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی.

─═हई ? @dastan_kootah ? ईह═─

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 14
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 18
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 86

آخرین مطالب

  • مرحوم دولابی
  • عجیب ترین معلم دنیا
  • #نحوه_نگهداری_موادغذایی 
  • اصلاح طلب چیست؟  
  • اصلاح طلب چیست؟
  • البته با زانوی خودم
  • داریم..... اما نداریم!!
  • انتقاد رحیم پور از حوزه های علمیه و دانشگاه 
  • بخیل و کفش مهمان
  • نقشه شیطان 

آخرین نظرات

  • خورشید  
    • سمت خدا
    در ضرر آب سرد برای دندان
  • زكي زاده  
    • مائده
    در ضرر آب سرد برای دندان
  • MIMSHIN در جهت خنده، رمز خوشبختی 
  • MIMSHIN در اندیشه مثبت
  • MIMSHIN در صدام جاروبرقیه
  • زكي زاده  
    • مائده
    در خودم را به جریان زندگی سپرده‌ام
  • گل نرگس  
    • زمهرير
    • بكاء
    • نگين آفرينش
    • سرير
    • نور الهدی
    • فدک
    • سخن عشق
    در زمان در گذر است
  • گل نرگس  
    • زمهرير
    • بكاء
    • نگين آفرينش
    • سرير
    • نور الهدی
    • فدک
    • سخن عشق
    در از جهالت تا شهادت
  • متین  
    • مدرسه علمیه کوثر ورامین
    در ایرانیان از اصالت افتاده اند!!!
  • گل نرگس  
    • زمهرير
    • بكاء
    • نگين آفرينش
    • سرير
    • نور الهدی
    • فدک
    • سخن عشق
    در مقام مخلصین نزد خداوند
  • تســـنیم  
    • نگــــاه خـــــدا...
    در چالش نه به پلاستیک
  • زكي زاده  
    • مائده
    در ظنز جبهه (سیلی)
  • خورشید  
    • سمت خدا
    در وای بر کم فروشی
  •  
    • رنگ خدا
    • مدرسه معصومیه قیدار
    در وای بر کم فروشی
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

سمت خدا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان