سمت خدا

|خانه
مثل حبه های ذغال
ارسال شده در 4 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

مثل حبه‌های زغال!
null
کنار منقل بنشین و حبه‌های زغال را خوب تماشا کن!
ببین چه گرمایی! و چه دوامی دارند!
چرا؟ چون با هم‌اند.
اگر با هم نبودند یا به قول معروف صله رحم نداشتند و جدا از یکدیگر می‌سوختند، خیلی زود خاموش می‌شدند، یعنی عمرشان کوتاه می‌شد و هم انرژی و گرمای چندانی نداشتند.
پس بیا پای منقل بنشینیم البته نه مثل بعضی که می‌نشینند و آن کار دیگر می‌کنند؛ نه. بنشینیم درس بیاموزیم، درس با هم بودن.
مگر نه این‌که امام کاظم(ع) فرمود: از هر چیزی می‌شود چیزی آموخت. پس از منقل هم می‌شود آموخت.
می‌شود آموخت که طول عمر در صله‌ی رحم است.
و می‌شود آموخت که افزایش رزق و روزی در صله‌ی رحم است.
و این همان چیزی است که وجود نازنین سیدالشهداء(ع) می‌فرمود:
«مَن سَرَّهُ اَن یُنسِأَ فِی اَجَلِه وَ یزادَ فِی رِزقِه فَلیَصِل رَحِمَه»
هر کس خوشحال می‌شود از این‌که در اجلش تأخیر شود، یعنی عمر طولانی پیدا کند مثل همان حبه‌های ذغال، و رزق و روزی‌اش افزایش یابد مثل همان حبه‌های ذغال که به خاطر با هم بودن گرمای بیشتری یافتند، باید صله‌ی رحم کند.
و این یعنی هر کس اهل صله رحم نباشد هم عمرش کوتاه خواهد بود و هم در زندگی دخلش با خرجش نمی‌خواند.
پس دیگر نگو صبح تا شب می‌دوم، اما هشتم گرو نه است. به جای این حرف‌ها، مادرت و پدر پیرت را دریاب و برو به جای دست، پای ایشان را ببوس، دلشان را به دست بیاور، لبخندی به لب‌هاشان بنشان و از آن‌ها بخواه تا برایت دعا کنند.
نشنیدی پیامبر(ص) می‌فرمود: دعای پدر و مادر در حق فرزند مثل دعای پیامبر در حق امت خویش است؟
نشنیدی آن جوان به محضر پیامبر خدا(ص) آمد و گفت: هر گناهی که بگویی کرده‌ام آیا امید آمرزش برای من خواهد بود؟ و پیامبر خدا(ص) فرمود: پدر و مادر داری؟ گفت: مادر نه، اما پدر دارم. فرمود: پدرت را دریاب و به او خدمت کن!
البته همین که جوان رفت، فرمود: ای کاش! مادر داشت، چون زودتر نتیجه می‌گرفت.

نظر دهید »
مثل دانه های انار
ارسال شده در 4 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

مثل دانه‌های انار!
null
دانه‌های انار چون کنار هم‌اند، چون دوشادوش هم‌اند به یکدیگر شکل و شخصیت می‌دهند. ما هم مثل دانه‌های اناریم؛ یعنی وقتی هویت پیدا می‌کنیم و معنا و معنویتی به چنگ می‌آوریم که با هم باشیم.
به خاطر همین بود که علی(ع) وصیت کرد:
«اِیّاکُم وَ التَقاطُع وَ التَدابُر و التَفرُّق»
بپرهیزید از گسستگی و پشت کردن به یکدیگر و جدایی.
یادمان باشد جدایی و پشت به یکدیگر کردن آدم‌ها را بی‌خاصیت می‌کند.
می‌گویی: نه؟ یک اره را بردار و نگاه کن!
دنده‌های ارّه را ببین! ببین چگونه شانه به شانه هم‌اند! ببین چگونه پا به پای هم‌اند! به خاطر همین هم است که برش دارند و می‌بُرند و پیش می‌روند و کار را هم پیش می‌برند.
حالا اگر دنده‌ها از هم جدا بودند یا به یکدیگر پشت می‌کردند، یعنی یک دنده رویش این‌طرف بود و یک دنده رویش آن‌طرف بود، آیا می‌توانستند برش
داشته و یا کارایی داشته باشند؟ هرگز. حال ما هم همین‌طور، یعنی این داستان، داستان ما هم هست به‌خصوص بستگان و خویشان که اگر با هم نباشیم و با یکدیگر صله رحم نکنیم فَشَل می‌شویم.
این است که علی(ع) می‌فرمود:
«وَیلکَ قَطِیعَةَ الرَحِم»
وای بر تو اگر قطع رحم کنی.
البته قطع رحم نکردن یا صله رحم کردن، تنها به معنی رسیدن به یکدیگر نیست، بلکه به معنای رسیدگی نسبت به یکدیگر است، و این بالاترین صله رحم است.
شب عاشورا را ببین. حضرت به خانواده خود فرمود:
من کسی را سراغ ندارم که مثل شما صله رحم کرده باشد.
یعنی صله رحم فقط این نیست که در کنار سفره با هم باشیم، بلکه صله رحم واقعی این است که حتی در صحنه کارزار و در دل سختی‌ها و تا پای جان با هم همراه و همدل باشیم.

نظر دهید »
مثل کلید گنج
ارسال شده در 4 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

مثل کلید گنج!
null
یک کلید باید راست باشد تا قفلی را باز کند وگرنه با کلیدی کج هیچ قفلی گشوده نمی‌شود. همان‌طور که یک خط‌کش باید راست باشد تا بتواند خطی راست پدید آورد، وگرنه خط کشی که خود کج است کجا می‌تواند خطی را راست نماید.
حال دروغ مثل کلید کج و خط‌کش کج است، و کجا می‌تواند گره‌های ما را بگشاید و کجی‌ها را از ما دور کند. دروغ خود زشت است آن هم آن‌قدر زشت که دروغگو از دروغگو بدش می‌آید. حال چیزی چنین زشت آیا می‌تواند زندگی ما را زیبا کند؟
و قصه یوسف(ع) این حقیقت را به نمایش گذاشت که دروغ فروغ ندارد و نه پیش می‌رود و نه پیش می‌برد. اگر قرار بود دروغ کارها را به سامان کند و گره‌ها را بگشاید، گره از کار فروبسته برادران یوسف می‌گشود؛ مگر آنان کم دروغ گفتند؟
گفتند: یوسف را به تفریح و بازی می‌بریم اما دروغ بود.
گفتند: به مسابقه رفتیم، اما دروغ بود.
گفتند: گرگ آمد یوسف را درید، اما دروغ بود.
جامه‌اش را با خون بزغاله‌ای خونین کردند و گفتند: خون یوسف است، اما دروغ بود.
اشک می‌ریختند، اما دروغ بود.
سراپا دروغ بودند و دروغ گفتند.
«دستشان کژ، پای شان کژ، چشم کژ
مهرشان کژ، صلحشان کژ، خشم کژ»

نظر دهید »
مثل دارو
ارسال شده در 4 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

مثل دارو!
null
روی تمام دارو‌ها نوشته: «مصرف طبق دستور پزشک.» چرا؟
چون دارو اثر دارد، به‌خصوص روی اطفال. به همین خاطر می‌نویسند: از دسترس کودکان دور نگه دارید.
یادمان باشد سخن و حرف هم در نگاه قرآن کریم و اهل بیت(ع) چیزی شبیه داروست. یعنی مثل دارو اثرگذار است، به‌خصوص روی بچه ها.
این است که سخن گفتن هم باید طبق دستور طبیب باشد.
و طبیب خداست.
یکی از نام‌های خدا در جوشن کبیر طبیب است.
پس، او باید بگوید چه چیزی بگو و چه چیزی نگو.
در قرآن کریم کم نداریم که خداوند می‌گوید: بگو، یا می‌گوید: نگو.
خیلی از انحرافاتی که امروز در فرزندان خود می‌بینیم، به خاطر حرف‌هایی است که در کودکی به خورد آن‌ها داده‌ایم؛ یعنی متأسفانه روی حرف‌ها دقت نکردیم.
پدر یا مادر همیشه به فرزند خود می‌گفت: بچه خوشگلم! بچه قشنگم! غافل از این‌که این «قشنگم»، یا «خوشگلم»، دارو بود و بی‌جا به او می‌داد.
عوارض و آثارش هم امروز پیداست. مثلاً دائم برابر آینه می‌ایستد. چرا؟ چون خوشگلی و قشنگی در ذهنش شکل گرفته.
وقت ازدواج هم که می‌شود آنچه برایش مهم است قشنگی و زیبایی طرف مقابل است. هیچ چیز دیگر برایش مهم و ملاک نیست، چون از بچگی با او این‌جوری حرف زده‌اند.
اگر همان وقت می‌گفتند: بچه عاقلم! دیگر عقل و فهم در پیش او معنا پیدا می‌کرد و محور می‌شد.
و دیگر این‌قدر به ظاهر خود توجه نمی‌کرد، و این قدر به ظاهر دیگران توجه نداشت و وقتی که می‌خواست ازدواج کند تنها به قیافه طرف نگاه نمی‌کرد بلکه به فهم و عقل و درایت او هم التفات داشت.
ببینید قرآن کریم به عیسی مسیح(ع) کلمه گفته است. می‌گوید او کلمه‌ای است از نزد ما چرا چنین می‌گوید؟
چون می‌خواهد کلمه و سخن را معنا کند.
می‌خواهد بگوید: من به چیزی کلمه می‌گویم که مثل عیسی مسیح(ع) پاک باشد، و مثل او حیات‌بخش
باشد، و مثل او مبارک، و مثل او پخته و مثل او شفابخش باشد.
خلاصه، کلمه باید پیامبری کند، هدایت کند، و راهی را روشن کند، و خط و جهتی بدهد.
حال به خود راست بگوییم، آیا تا کنون کلمه‌ای به زبان رانده‌ایم، آیا در میان آنچه گفته‌ایم، کلمه‌ای هم به چشم می‌خورد؟

نظر دهید »
مثل ماهی 
ارسال شده در 4 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

مثل ماهی!
null
ماهی بیچاره گذارش به کنار ساحل می‌افتد، کرمی معلق می‌بیند و غافل از آن‌که در پس آن قلابی تیز در کمین نشسته است، با چه حرص و شتاب و ولعی شتابان به سراغ آن می‌رود و آن را به دهان می‌کشد و همین که از دریا بالا آمد، چه لرزه‌ای بر اندام او می‌افتد. تازه می‌فهمد چه داده و چه گرفته است. آنچه داد دریاست و آنچه گرفت، یک کرم، آن هم مرده و فرو نبرده!
حال قصه یوسف(ع) یک چنین معامله‌ای را به نمایش می‌گذارد، و از مردمی یاد می‌کند که یوسف(ع) را دادند و در عوض درهمی چند گرفتند.
آنان یوسف را فروختند به بهایی اندک یعنی درهمی چند.
و آنان نسبت به یوسف بی‌رغبت بودند.
البته چنین معامله‌ای برای ما نباید جای هیچ شگفتی داشته باشد، چون در حقیقت این داستان داستان ما نیز بوده و هست.
«بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن»
به قول مولانا اگر باور نمی‌داری سری به بازار شهر بزن تا با چشم خود و به عیان چنین معامله‌ای را بارها و بارها ببینی.
«در شهر ما نک احمقی خوش می‌فروشد یوسفی
باور نمی‌داری ز من، بازار شو، بازار شو»
با این تفاوت که آن‌ها یوسف را فروختند و ما خدای یوسف را. چون وقتی کسی به دروغ جنسی که ده تومان ارزش دارد را به یازده تومان می‌فروشد، او خدا را به یک تومان داده است، پس باز هم به فروشندگان یوسف!
این است که حافظ خیرخواهانه نصیحت می‌کرد و می‌گفت:
«یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن‌که یوسف به زر ناسره بفروخته بود»

نظر دهید »
جامانده های کربلا بخوانند
ارسال شده در 4 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

جامانده های دلتنگ کربلا بخونند ….

? ? ? ?
از زائر عزیزی که رهسپار کربلا بود پرسیدم ،چرا لیاقت پیدا نکردم تا امام حسین ع مرا هم بطلبد ؟؟

حرف قشنگی زد که فکرم را مشغول کرد ،
گفت:
تذکره کربلا را باید شب قدر از خداوند وامام زمان عج می گرفتی ؟؟
راست می گفت :
شب قدر چقدر گریه کردیم وزجه زدیم اللهم الرزقنا کربلا ؟؟
چقدر امام زمان عج را قسم دادیم تا برایمان تذکره کربلا را امضاءکند ؟؟

اکثر ما شاید اون شب درخواست عافیت وعاقبت بخیری خودمون وفرزندانمون رو کردیم ….

اما باز برگشتیم سر حاجات دنیویمون ..

خدایا گرفتاری ما وبچه هامون رو حل کن ،خدا مریضیم شفامون بده ،خدایا این حاجتمون رو بده ،خدا اون حاجتمون رو بده ،خدایا ببخش وعفو کن ….. ? ? ?

اما شاید یادمون رفت …

تا قران را سر گرفتیم ،ضجه بزنیم ،ازته دل گریه کنیم وبگوییم
خدایا :
به حق قرانت دراین سال جدید ،مارا کربلایی کن …

چقدر اصرارکردیم ،چقدر التماس کردیم ؟؟

اگر تذکره کربلایمان در اربعین امضاء نشده ،وشدیم جامونده پرحسرت …

شاید به خاطر اینه که ازته ته دل نخواستیم ،
عذر وبهونه آوردیم ،پیاده سخته ،فعلا هزینه اش نیست ،فعلا اینطور ،فعلا اون طور ? ? ?

حتما اونهایی که الان در راه کربلا هستند …
الهی بالحسین. بالحسین …..بالحسین
رو عاشقانه تر ،و خالصانه تر صدا کردند ..
شاید گفتند :
همه حاجات به کنار ..
فقط حسین ،حسین ،حسین …

امسال که جاموندیم .
بیاییم اگر ان شاءالله سال دیگه در ماه رمضان وشب قدر زنده بودیم …

فقط بگوییم …
یا حسین ،یا حسین ،یاحسین

یا کربلا ،یا کربلا ،یا کربلا

? ✨? ? ✨?

نظر دهید »
مثل آب 
ارسال شده در 4 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

مثل آب!
null
آب خیلی لطیف است، اما همین آب لطیف آهن سخت را با همه استحکام و مقاومتش از پای در می‌آورد.
ما هم باید یاد بگیریم که لطافت و نرمش و مدارا حریف را هر قدر هم که صلابت داشته و سرسخت باشد از پای در می‌آورد.
لذا سیدالشهداء(ع) فرمود: هر گاه در کار کسی فرو ماندی، «کان الرفقُ مِفتاحَه» یعنی رفق و مدارا کلید خوبی است و با حریف خود مدارا کن.
خود آن نازنین بسیار اهل مدارا بود. هنگامی که شمر به او اهانت کرد، مسلم ابن عوسجه ناراحت شد و خواست او را با تیر هدف قرار بدهد، ولی حضرت مانع او شد و این در حقیقت دعوت به مدارا بود؛ یعنی با او مدارا کن که همین مدارای تو او را از پای در می‌آورد. پس یکی از درس‌های بزرگ عاشورا انعطاف و مدارا است حتی در برابر دشمن.

نظر دهید »
سفر و بیماری
ارسال شده در 4 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

✳ #سفر_اربعین در فرض تشدید #بیماری

1) با توجه به سفارشات_ائمه (علیهم السلام) و ثواب زیارت اربعین، مادر 65 ساله این جانب علاقه مند به سفر زیارت اربعین است. اما از آنجا که اخیراً بیمار بوده اند به علت ضعف_جسمی و به علت احتمال عود بیماری و سخت تر شدن بیماری در صورت عود آن، اطبا ایشان را از این سفر منع کرده اند. حکم سفر ایشان برای زیارت اربعین چیست؟
2) همچنین مادر_بزرگ این جانب نیز علاقه مند است، ولی زانو_درد دارد. آیا در صورت احتمال عقلایی تشدید درد پا، این سفر جایز است؟

? #امام_خمینی، #امام_خامنه_ای و #مکارم: اگر #ضرر قابل توجه برای ایشان داشته باشد، #جایز_نیست.

@seraaj کانال احکام شرعی سراج?

نظر دهید »
مکافات عمل
ارسال شده در 3 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

#داستان_کوتاه_آموزنده

#مکافات_عمل ?

? ? شخصی بر سفره امیری مهمان بود، دید که در میان سفره دو کبک بریان قرار دارد، پس با دیدن کبک ها شروع به خندیدن کرد
امیر علت این خنده را پرسید، مرد
پاسخ گفت: در ایام جوانی به کار راهزنی مشغول بودم. روزی راه بر کسی بستم آن بینوا التماس کرد که پولش را بگیرم و از جانش در گذرم اما من مصمم به کشتن او بودم.
در آخر آن بیچاره به دو کبک که در بیابان بود رو کرد و گفت: شما شاهد باشید که این مرد، مرا بی گناه کشته است…
اکنون که این دو کبک را در سفره شما دیدم یاد کار ابلهانه آن مرد افتادم
امیر پس از شنیدن داستان رو به مرد میکند و میگوید: کبکها شهادت خودشان را دادند… پس از این گفته، امیر دستورداد سر آن مرد را بزنند ? ?

? #کشکول_شیخ_بهایی

@tafakornab
@shamimrezvan

نظر دهید »
یکبار زندگی میکنیم 
ارسال شده در 3 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

✨ ? ✨ ? ✨ ? ✨ ? ✨ ? ✨

#درسنامه

گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش میکنیم . . .

گاهی آرامش داریم، خودمان خرابش میکنیم . .
گاهی خیلی چیزارو داریم اما محو تماشای نداشته هایمان میشویم. . .
گاهی حالمان خوب است اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم . . .

گاهی میشود بخشید اما با انتقام ادامه اش میدهیم . . .
گاهی میشود ادامه داد اما با اشتیاق انصراف میدهیم . . .
گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه میدهیم . .
و گاهی . . . گاهی . . . گاهی . . . تمام عمر اشتباه میکنیم و نمیدانیم یا نمیخواهیم بدانیم. . . .
کاش بیشتر مراقب خودمان، تصمیماتمان و گاهی . . . گاهی های زندگیمان باشیم . . .

کاش یادمان نرود که فقط:
یکبارزنده ایم وزندگی میکنیم فقط یکبار…
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 29
  • 30
  • 31
  • ...
  • 32
  • ...
  • 33
  • 34
  • 35
  • ...
  • 36
  • ...
  • 37
  • 38
  • 39
  • ...
  • 86

آخرین مطالب

  • مرحوم دولابی
  • عجیب ترین معلم دنیا
  • #نحوه_نگهداری_موادغذایی 
  • اصلاح طلب چیست؟  
  • اصلاح طلب چیست؟
  • البته با زانوی خودم
  • داریم..... اما نداریم!!
  • انتقاد رحیم پور از حوزه های علمیه و دانشگاه 
  • بخیل و کفش مهمان
  • نقشه شیطان 

آخرین نظرات

  • خورشید  
    • سمت خدا
    در ضرر آب سرد برای دندان
  • زكي زاده  
    • مائده
    در ضرر آب سرد برای دندان
  • MIMSHIN در جهت خنده، رمز خوشبختی 
  • MIMSHIN در اندیشه مثبت
  • MIMSHIN در صدام جاروبرقیه
  • زكي زاده  
    • مائده
    در خودم را به جریان زندگی سپرده‌ام
  • گل نرگس  
    • زمهرير
    • بكاء
    • نگين آفرينش
    • سرير
    • نور الهدی
    • فدک
    • سخن عشق
    در زمان در گذر است
  • گل نرگس  
    • زمهرير
    • بكاء
    • نگين آفرينش
    • سرير
    • نور الهدی
    • فدک
    • سخن عشق
    در از جهالت تا شهادت
  • متین  
    • مدرسه علمیه کوثر ورامین
    در ایرانیان از اصالت افتاده اند!!!
  • گل نرگس  
    • زمهرير
    • بكاء
    • نگين آفرينش
    • سرير
    • نور الهدی
    • فدک
    • سخن عشق
    در مقام مخلصین نزد خداوند
  • تســـنیم  
    • نگــــاه خـــــدا...
    در چالش نه به پلاستیک
  • زكي زاده  
    • مائده
    در ظنز جبهه (سیلی)
  • خورشید  
    • سمت خدا
    در وای بر کم فروشی
  •  
    • رنگ خدا
    • مدرسه معصومیه قیدار
    در وای بر کم فروشی
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

سمت خدا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان