سمت خدا

|خانه
دولت روحانی
ارسال شده در 3 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

حکایت دولت روحانی ?

پسری به خواستگاری دختری رفت
خانواده دختر از او پرسیدند:وضع مالی شما چطور است ؟پسر جواب داد :عالیست
به او گفتند:تحصیلاتتان به کجا رسیده؟جواب داد ؛تحصیلات عالیه داریم
پرسیدند :موقعیت خانوادگی تان چطور است ؟گفت نظیر ندارد
به او گفتند :شغل شما چیست ؟جواب داد ؛از کار کردن بی نیازم ولی به کار تجارت مشغولم،
از پسر پرسیدند که شهرت شما در شهر و محل تولدتان چگونه است ؟در جواب گفت :به خوشی خلقی معروفم.
عروس و پدر مادر از این همه سجایای اخلاقی به حیرت افتاده بودند و قند توی دلشان آب می شد
مخصوصا مادر عروس در نهایت شادمانی گفت:آقا
با این همه صفات و اخلاق پسندیده آیا عیبی هم دارد؟
مادر پسر جواب داد :فقط یک عیب کوچک دارد و آن هم این است که خیلی دروغ می گوید ?

نظر دهید »
خرما، آفتاب و شراب
ارسال شده در 3 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

✅ خرما , آفتاب , شراب ….

مردعربی از حضرت علی (ع) پرسید :
اگر من آب بنوشم حرام است؟
فرمودند : نه

گفت: اگر خرما بخورم حرام است؟
فرمودند: نه
گفت: پس چطور اگه ایندو را با هم مخلوط کنم و مدتی در آفتاب بگذارم تا شراب شود خوردنش حرام است !

امیرالمومنین (ع) فرمودند :
اگر آب به روی سرت بپاشم دردی احساس میکنی؟ گفت : نه
فرمودند: اگر مشتی خاک بپاشم چطور ؟
گفت : نه

فرمودند : اگر ایندو را با هم مخلوط کنم و مدتی در آفتاب بگذارم آنگاه به سرت بزنم چطور ؟
گفت : فرق سرم شکافته میشود.
حضرت فرمودند : حکایت آن نیز اینگونه است.

? کتاب قضاوتهای امیرالمومنین(ع)

نظر دهید »
شاخص اقتصادی 
ارسال شده در 3 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

? خواندنی ? ? ?

شاخص اقتصادی از دید شاه عباس

شاه عباس از وزیرش پرسید: امسال اوضاع اقتصادی کشور چگونه است؟
وزیر گفت: الحمدالله به گونه ای است که تمام پینه دوزان توانستند به زیارت کعبه روند.
شاه عباس گفت:
نادان اگر اوضاع مالی مردم خوب بود میبایست کفاشان به مکه میرفتند نه پینه‌دوزان، چون مردم نمیتوانند کفش بخرند ناچار به تعمیرش می پردازند، بررسی کن و علت آن را پیدا نما تا کار را اصلاح کنیم…

هزار و یک حکایت اخلاقی

─═हई ? @dastan_kootah ? ईह═─

نظر دهید »
گدا به گدا رحمت به خدا
ارسال شده در 3 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

ضرب المثل ?

#گدا_به_گدا_رحمت_به_خدا

می گویند شخصی از راهی می گذشت دید دو نفر گدا بر سر یک کوچه جلو دروازه خانه ای با یکدیگر گفتگو دارندو نزدیک است بینشان دعوا شود .

آن شخص نزدیک شد و از یکی از آنها سئوال کرد : (( چرا با یکدیگر مشاجره و بگو و مگومی کنید ؟ )) یکی از گداها جواب داد : (( چون من اول می خواستم بروم در این خانه گدایی کنم ، این گدا جلو مرا گرفته و می گوید من اول باید بروم . بگو مگو ما برای همین است . ))

آن شخص تا این حرف از دهن گدا شنید سرش را به سوی آسمان بلند کرد و به دو نفر گدا اشاره کرد و گفت : (( گدا به گدا ، رحمت به خدا )) یعنی گدا راضی نیست گدای دیگر از کیسه مردم روزی بخورد ، پس رحمت به خدا که به هر دوی آنها رزق می رساند .
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh

نظر دهید »
حکایت
ارسال شده در 3 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

? ⇨﷽

? حکایت

✨⇐در تحفةالاخوان آمده که مردى زن مؤمنى داشت که در تمام کارهای خود به اسم بارى تعالى مدد میجست و در هر کار بسم الله الرحمن الرحیم می گفت. شوهر از توسل واعتقاد او به بسم الله عصبانی میشد . روزى کیسه کوچکى از زر را به همسرش داد و گفت او را نگه دار.

✨⇐زن کیسه را گرفت و با بسم الله الرحمن الرحیم آن را در پارچه اى پیچید و در مکانى پنهان کرد. فرداى آن روز شوهر کیسه را برداشت و به دریا انداخت تا همسرش را بى اعتقاد و شرمنده کند . پس از انداختن کیسه در دریا به دکان خود رفت.

✨⇐در بین روز صیادى دو ماهى آورد که بفروشد . مرد هر دو ماهى را خرید و به منزل خود فرستاد که همسرش غذایى از آن براى شب درست کند. وقتی زن شکم یکى از ماهی ها را پاره کرد کیسه را میان شکم او دید! بسم الله گفت و آن را برداشت و در مکان اوّل گذاشت.

✨⇐وقتی شب شد و شوهر به خانه آمد زن ماهی های بریان را آورد و خوردند . مرد به همسرش گفت کیسه زری را که پیشت امانت گذاشتم بیاور. زن برخاست ، کیسه زر را پیش شوهرش گذاشت شوهرش از مشاهده کیسه تعجب کرد . ماجرا را پرسید و بعد از آن از مؤمنان شد.

? ← بہ ما بپیونید → ?

http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727

#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان ?

نظر دهید »
بهلول و مرد فقیه
ارسال شده در 3 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

? ⇨﷽

? حکایت بهلول و مرد فقیه

✨⇐آورده اند که فقیهی مشهور از اهل خراسان وارد بغداد شد و چون هارون الرشید شنید که آن مرد به شهر بغداد آمده اورا به دارالخلافه طلبید .
آن مرد نزد هارون الرشید رفت . خلیفه مقدم او را گرامی داشت و با عزت او را نزدیک خود نشاند و مشغول مباحثه شدند .

✨⇐در همین اثنا بهلول وارد شد . هارون او را به امر جلوس داد . آن مرد نگاهی به وضع بهلول انداخت و به هارون الرشید گفت : عجب است از مهر و محبت خلیفه که مردمان عادی را اینطور محبت می نماید و به نزد خود راه میدهد . چون بهلول فهمید که آن شخص نظرش به اوست با کمال قدرت به آن مرد تغییر نمود و گفت:
به علم ناقص خود غره مشو و به وضع ظاهر من نگاه منما . من حاضرم با تو مباحثه نمایم و به خلیفه ثابت نمایم که تو هنوز چیزی نمی دانی ؟

✨⇐آن مرد در جواب گفت : شنیده ام که تو دیوانه ای و مرا با دیوانه کاری نیست. بهلول گفت: من به دیوانگی خود اقرار می نمایم ولی تو به نفهمی خود قائل نیستی ؟ هارون الرشید نگاهی از روی غضب به بهلول انداخت و او را امر به سکوت داد ولی بهلول ساکت نشد .
و به هارون الرشید گفت اگر این مرد به علم خود اطمینان دارد مباحثه نماید .

✨⇐هارون به آن مرد فقیه گفت: چه ضرر دارد مسائلی از بهلول سوال نمایی ؟
آن مرد گفت به یک شرط حاضرم و آن شرط بدین قرار است که من یک معما از بهلول می پرسم ، اگر جواب صحیح داد من هزار دینار زر سرخ به او می دهم ولی اگر در جواب عاجز ماند باید هزار دینار زر سرخ به من بدهد .

✨⇐بهلول گفت : من از مال دنیا چیزی را مالک نیستم و زر و دیناری موجود ندارم ولی حاضر چنانچه جواب معمای تو را دادم زر از تو بگیریم و به مستحقان بدهم و چنانچه در جواب عاجز ماندم در اختیار تو قرار بگیرم و مانند غلامی به تو خدمت نمایم .

✨⇐آن مرد قبول نمود و بعد معمایی بدین نحو از بهلول سوال کرد :
در خانه ای زنی با شوهر شرعی خود نشسته و در همین خانه یک نفر در حال نماز گذاردن است و نفر دیگر هم روزه دارد . در این حال مردی از خارج وارد این خانه میشود به محض وارد شدن آن زن و شوهری که در آن خانه بودند به یکدیگر حرام می شوند و آن مردی که نماز می خواند نمازش باطل و مرد دیگر روزه اش باطل می گردد . آیا میتوانی بگویی این مرد که بود ؟

✨⇐بهلول فوراً جواب داد :
مردی که وارد این خانه شد سابقاً شوهر این زن بود . به مسافرت می رود و چون سفر او به طول می انجامد و خبر می آورند که او مرده است، آن زن با اجازه حاکم شرعی به ازدواج این مرد که پهلوی او نشسته بود در می آید و به دو نفر پول می دهد که یکی برای شوهر فوت شده اش نماز و دیگری روزه بگیرد . در این بین شوهر سفر رفته که خبر کشته شدن او را منتشر کرده بودند ، از سفر باز می گردد . پس از شوهر دومی بر زن حرام می شود و آن مرد که نماز برای میت می خواند نمازش باطل می گردد و همچنین آن یک نفر که روزه داشت چون برای میت بود روزه او هم باطل می شود .

✨⇐هارون الرشید و حاضرین مجلس از حل معما و جواب صحیح بهلول بسیار خوشحال شدند و همه به بهلول آفرین گفتند . بعد بهلول گفت الحال نوبت من است تا معمایی سوال نمایم . آن مرد گفت سوال کن .

✨⇐بهلول گفت:
اگر خمره ای پر از شیره و خمره ای پر از سرکه داشته باشیم و بخواهیم سکنگبین درست نماییم . پس یک ظرف از سرکه برداریم و یک ظرف هم از شیره و این دو را در ظرفی ریخته و بعد متوجه شویم که موشی در آنهاست ، آیا می توانی تشخیص بدهی که آن موش مرده در خمره سرکه بوده یا در خمره شیره ؟

✨⇐آن مرد بسیار فکر نمود و عاقبت در جواب دادن عاجز ماند . هارون الرشید از بهلول خواست تا خود جواب معما را بدهد . پس بهلول گفت:
اگر این مرد به نفهمی خود اقرار نماید جواب معما را می دهم . ناچاراً آن مرد اقرار نمود .

✨⇐سپس بهلول گفت:
باید آن موش را برداریم و در آب شسته و پس از آنکه کاملاً از شیره و سرکه پاک شد شکم او را پاره نماییم اگر در شکم او سرکه باشد پس در خمره سرکه افتاده و باید سرکه را دور ریخت و اگر در شکم او شیره باشد پس در خمره شیره افتاده و باید شیره ها را بیرون ریخت. تمام اهل مجلس از علوم و فراست بهلول تعجب نمودند و بی اختیار او را آفرین می گفتند و آن مرد فقیه سر به زیر ناچاراً هزار دینار که شرط نموده بود را تسلیم بهلول نمود و بهلول تمانی آنها را در میان فقیران تقسیم نمود .

? ← بہ ما بپیونید → ?

http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727

#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان ?

نظر دهید »
مهربانی
ارسال شده در 3 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

#مهربانی_های_صادقانه

قرار بود پارچه ی کت و شلواری که به #مدرسه هدیه داده شده بود ، میان شاگردان قرعه کشی شود . معلم گفت تا هر کس نامش را روی کاغذ بنویسد تا قرعه کشی کنند

وقتی نام #محمد از میان شاگردان بیرون آمد ، خود آقا معلم هم خوشحال شد . چرا که محمد به تازگی پدر از دست داده بود و وضعیت مالی خوبی هم نداشتند

وقتی معلم با دقت به کاغذ اسامی بچه ها نگاه کرد ، روی همه ی آنها #نوشته شده بود: محمد . مهربانی های صادقانه ، کودکی هایمان را از یاد نبریم

? لطفا مطالب را با لینک کانال منتشر کنید
? به ما بپیوندید در کانال نکته های ناب ↶

http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50

━━━━━━━━━━━━

نظر دهید »
هارون الرشید مرده 
ارسال شده در 3 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

#هارون_الرشید_مُرده_است

روزی ماموران هارون الرشید ، بهلول را دستگیر کردند و نزد #خلیفه آوردند . سرکرده ماموران گفت

این دیوانه در شهر شایعه کرده است که خلیفه مرده است! #هارون خشمگین شد و از #بهلول پرسید برای چه این خبر کذب را در شهر پخش کردی ، در حالی که من زنده ام؟

بهلول گفت #ماموران تو بر مردم بسیار سخت می گیرند . این همه ظلم را که دیدم یقین کردم خلیفه مرده است که ماموران این گونه ستم می کنند و از حد خود تجاوز می نمایند!!!

? لطفا مطالب را با لینک کانال منتشر کنید
? به ما بپیوندید در کانال نکته های ناب ↶

http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50

━━━━━━━━━━━━

نظر دهید »
خاطرات شهدا 
ارسال شده در 3 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

❃↫ ? « بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن » ?
✫⇠ #خاطرات_شهید_کاظم_عبدالامیر

#از_جهالت_تا_شهادت

قسمت: 2⃣
✍ جنگ با ایران

? زمانی که در پادگان راشدیه بودم و آقای حسین اسلامی (زندانی ایرانی) هم حضور داشتند، صدام حسین به اتفاق ملک حسین اردن برای دیدار از نیروهای یرموک اردن که در آنجا و به کمک نیروهای عراقی در جنگ آمده بودند، از پادگان هم دیدار کرد که ملک حسین در آنجا سخنرانی کرده و صدام هم به نشانه تحسین دستش را بالا آورد. من هم در آن زمان آنجا حضور داشتم و آنها را می دیدم.

? در آن زمان که انقلاب ایران پیروز شد، از پدرانمان می شنیدیم که می گفتند ایران یک کشور اسلامی است و آن شرایط حاکم را برای ما توضیح می دادند، اما زمانی که جنگ صورت گرفت رسانه های عراق حقیقت را کتمان کردند و می گفتند (امام) خمینی کلید بهشت را به دست سربازانش داده است و می گوید هر کسی برود از این کوه عبور کند، به بهشت می رسد.

? در ابتدا ما فکر می کردیم صدام یک شخصیت مقتدر و با ابهتی است که اصلاً فکر نمی کردیم روزی از درون خُرد شود و فرو بریزد، تا این که در دهه 90، شهید دوم عراق محمدصادق صدر که فعالیت هایش گسترده شده بود و از حوزه علمیه جمعی به او پیوسته بودند، اندیشه هایی را در ملت عراق شکل داد و ما در آن زمان فهمیدیم که صدام هیچ چیزی نیست و این هیچ چز نبودن او در جنگ آمریکا به عراق که به سرعت سقوط کرد کاملا هویدا شد و ما ایمان آوردیم…‌

ادامہ دارد …
منبع:

http://babajang.blogfa.com/post/50

? جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات ?
@khatere_shohada

نظر دهید »
به سمت حسین فرار کن
ارسال شده در 3 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

? به سمت #حسین فرار کن…

? یک جوان خدمت امام جواد علیه السلام رسید و عرض کرد :
حالم خوب نیست
از مردم خسته شدم
تهمت، غیبت و…
چه کنم؟!

#بریده_ام، نفسم بالا نمی‌آید

? امام جواد علیه السلام فرمودند :
فرَّ الی الحسین…
به سمت حسین فرار کن…

? شعشعة الحسینیه،جلد١صفحه5٠

#اربعین

#الحسین_یجمعنا

? به کانال جنجالی #استاد_رائفی_پور بپیوندید ?
? eitaa.com/joinchat/1246953475Cf749f8ac9b

? #فورواردکنیددوستان ?
? @san_entezar

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 38
  • 39
  • 40
  • ...
  • 41
  • ...
  • 42
  • 43
  • 44
  • ...
  • 45
  • ...
  • 46
  • 47
  • 48
  • ...
  • 86

آخرین مطالب

  • مرحوم دولابی
  • عجیب ترین معلم دنیا
  • #نحوه_نگهداری_موادغذایی 
  • اصلاح طلب چیست؟  
  • اصلاح طلب چیست؟
  • البته با زانوی خودم
  • داریم..... اما نداریم!!
  • انتقاد رحیم پور از حوزه های علمیه و دانشگاه 
  • بخیل و کفش مهمان
  • نقشه شیطان 

آخرین نظرات

  • خورشید  
    • سمت خدا
    در ضرر آب سرد برای دندان
  • زكي زاده  
    • مائده
    در ضرر آب سرد برای دندان
  • MIMSHIN در جهت خنده، رمز خوشبختی 
  • MIMSHIN در اندیشه مثبت
  • MIMSHIN در صدام جاروبرقیه
  • زكي زاده  
    • مائده
    در خودم را به جریان زندگی سپرده‌ام
  • گل نرگس  
    • زمهرير
    • بكاء
    • نگين آفرينش
    • سرير
    • نور الهدی
    • فدک
    • سخن عشق
    در زمان در گذر است
  • گل نرگس  
    • زمهرير
    • بكاء
    • نگين آفرينش
    • سرير
    • نور الهدی
    • فدک
    • سخن عشق
    در از جهالت تا شهادت
  • متین  
    • مدرسه علمیه کوثر ورامین
    در ایرانیان از اصالت افتاده اند!!!
  • گل نرگس  
    • زمهرير
    • بكاء
    • نگين آفرينش
    • سرير
    • نور الهدی
    • فدک
    • سخن عشق
    در مقام مخلصین نزد خداوند
  • تســـنیم  
    • نگــــاه خـــــدا...
    در چالش نه به پلاستیک
  • زكي زاده  
    • مائده
    در ظنز جبهه (سیلی)
  • خورشید  
    • سمت خدا
    در وای بر کم فروشی
  •  
    • رنگ خدا
    • مدرسه معصومیه قیدار
    در وای بر کم فروشی
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

سمت خدا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان