سمت خدا

|خانه
رسوایی بزرگ
ارسال شده در 3 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

#رسوایی_بزرگ

می گویند: مریلین مونرو یک وقتی نامه‌ای به البرت اینشتین‌ نوشت:
_فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه‌هایمان به زیبایی من و هوش و نبوغ تو… چه محشری می‌شوند!

اینشتین در جواب نوشت:
_ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانوم.
واقعا هم که چه غوغایی می‌شود!
ولی این یک روی سکه است، فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می‌شود!!

─═हई ? @dastan_kootah ? ईह═─

نظر دهید »
ملاحظات شاعرانه
ارسال شده در 3 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

? ملاحظات شاعرانه!

شخصی به شاعری گفت: «شعری بخوان». پرسید: «از متقدمین یا متأخرین؟» پاسخ داد: «از متأخرین». پرسید: «از اشعار خودم بخوانم یا سایرین؟» جواب داد: «از خودت». پرسید: «عربی بخوانم یا فارسی؟» جواب داد: «فارسی».

پرسید: «قصیده بخوانم یا غزل یا رباعی یا مثنوی؟» جواب داد: »مثنوی». پرسید: «رزمی یا بزمی؟» جواب داد: «بزمی». پرسید: «عارفانه یا عاشقانه؟» جواب داد: «عاشقانه». پرسید: «حقیقی یا مجازی؟» آن بیچاره خسته شد و گفت: «برای امروز همین مقدار کافی است.»

? کشکول نمونه
✍️غلامحسین عابدی
─═हई ? @dastan_kootah ? ईह═─

نظر دهید »
کدام شیر؟
ارسال شده در 3 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

? یک روز رضا شاه دستور داده بود برای وی شیر بیاورند.
چون از درباریان کسی جرأت نداشت درباره آن توضیح بخواهد، نتوانستند بفهمند که منظور اعلی حضرت چه نوع شیری است.
ناچار رئیس کل شهربانی که مرجع کلیه اوامر دربار بود، به رئیس کشاورزی مازندران دستور داد که به هر نحوی که هست، شیری را از جنگل گرفته، زنجیر کنند و آنرا به تهران بفرستند.

اتفاقا یکی از مهندسین راه آهن شمال، شیری داشت که آنرا از او خریدند و رئیس کل شهربانی، یک پیاله شیر جوشیده گاو و یک شیر آب انبار هم تهیه کرد و به همراه شیر جنگل به حضور اعلی حضرت برد.
اعلی حضرت پرسید اینها چیست؟
رئیس شهربانی عرض کرد قربان، اینها همه شیر است!
شاه با دیدن آنها با صدای بلند خندید و گفت من فقط یک پیاله شیر خواسته بودم، آن هم در هفته گذشته، اینها چیست که آوردی؟

? بهترین حکایت های تاریخ
✍ رضا سلیمی همدانی

─═हई ? @dastan_kootah ? ईह═─

نظر دهید »
ایثار و انبار
ارسال شده در 3 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

? ایثار

پسرکی، جامه ای به فقیری داد.
خبر به گوش پدر رسید.
با پسر، عتاب آغاز کرد.
پسر گفت در کتابی خواندم که هر که بزرگی خواهد، باید هر چه دارد ایثار کند؛ من بدین دلیل جامه را ایثار کردم.
پدر گفت ای ابله، آن کلمه را به غلط خوانده ای؛ چون ایثار نیست، بلکه انبار است.
نباید ایثار کرد، باید انبار کرد.
نبینی که همه بزرگان، انبارداری می کنند؟

? اخلاق ‌الاشراف،
? عبید زاکانی

─═हई ? @dastan_kootah ? ईह═─

نظر دهید »
دوست و برادر
ارسال شده در 3 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

? پرسیدند
دوست بهتر است یا برادر؟
گفت:برادر مانند طلا است
و دوست مانند الماس است

گفتند چطور؟

گفت طلا اگر بشکند درست میشود
اما
الماس اگر بشکند هرگز درست نمیشود

─═हई ? @dastan_kootah ? ईह═─

نظر دهید »
خواجه نظام الملک
ارسال شده در 3 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

? آورده اند که خواجه نظام الملک وزیر ملکشاه سلجوقی به علتی به زندان افتاد . بعد از مدتی نظام حکومت دچار آشفتگی شد و مجددا از او خواستند به شغل سابق خود برگردد
خواجه فرمان را قبول نکرد و زندان و گوشه گیری را به وزارت ترجیح داد!

دربار ملکشاه دنبال چاره ای بودند تا خواجه را راضی به قبول شغل سابقش کنند . در این بین شخصی گفت خواجه دانشمند است و هیچ چیز برای او بدتر از همنشینی با انسان نادان نیست .
پس فکری کردند و چوپانی که گله ای را به سبب سهل انگاری و نادانی به باد داده بود و در زندان به سر میبرد به نزد خواجه فرستادند …

خواجه مشغول خواندن قرآن بود ، چوپان وارد شد و جلو خواجه نشست ، ساعتی به او نگریست و بعد حالش منقلب شد و شروع به گریه کرد . خواجه گمان کرد تازه وارد عارفی است آشنا به معارف قران ،

رو به چوپان کرد و پرسید :
چرا گریه میکنی؟
چوپان آهی کشید و گفت :
داغ مرا تازه کردی
خواجه گفت : چرا؟
چوپان گفت: من بزی داشتم که پیشاهنگ گله من بود و ریشش هم رنگ و اندازه ریش شما بود و هروقت علف میخورد مثل ریش شما که موقع خواندن تکان میخورد ، تکان تکان میخورد ،
برای همین یاد بزم افتادم و دلم سوخت

خواجه با شنیدن این سخن حساب کار دستش آمد و از شدت ناراحتی کاغذ و قلم طلبید و به حاکم نوشت :
صد سال به کُند و بند زندان بودن
در روم و فرنگ با اسیران بودن
صد قافله قاف را به پا فرسودن
بهتر که دمی همدم نادان بودن

و مجددا قبول وزارت کرد
و به سر شغل سابق برگشت

─═हई ? @dastan_kootah ? ईह═─

نظر دهید »
قدرت حافظه
ارسال شده در 3 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

? قدرت حافظه

خردمند پیری در دشتی پوشیده از برف قدم می زد که به زن گریانی رسید.
پرسید: چرا می گریی؟
- چون به زندگی ام می اندیشم, به جوانی ام, به زیبایی ای که در آینه می دیدم, و به مردی که دوستش داشتم. خداوند بی رحم است که قدرت حافظه را به انسان بخشیده است. می دانست که
…

من بهار عمرم را به یاد می آورم و می گریم. خردمند در میان دشت برف آگین ایستاد, به نقطه ای خیره شد و به فکر فرو رفت.

زن از گریستن دست کشید و پرسید: در آن جا چه می بینید؟
خردمند پاسخ داد: دشتی از گل سرخ. خداوند, آن گاه که قدرت حافظه را به من می بخشید, بسیار سخاوتمند بود. می دانست در زمستان, همواره می توانم بهار را یه یاد آورم و لبخند بزنم
─═हई ? @dastan_kootah ? ईह═─

نظر دهید »
قطعه 598
ارسال شده در 3 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

قطعه 598

? سال 1367 بعد از پذیرش قطعنامه 598 ناگهان ارزش دلار و طلا سقوط وحشتناک شدیدی کرد. بسیاری از افراد که با توجه به روند صعودی طلا و دلار، سرمایه‌ی خود را به دلار و طلا تبدیل کرده بودند با اعلام خبر سقوط دلار وطلا سکته و فوت کردند

لذا در بهشت زهرا قطعه‌ای ساخته شد بنام قطعه 598.

─═हई ? @dastan_kootah ? ईह═─

نظر دهید »
صرفا جهت خندههههه 
ارسال شده در 3 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

? پیرزنی ٩٠ ساله عکسشو میبره عکاسى میگه اینو برام فتوشاپ کنید.
نه آرایشم کنید نه سنم رو کم کنید

عکاس میگه پس چیکار کنیم خانوم؟
پیرزنه میگه یه گردنبند الماس و یه انگشتر یاقوت به عکسم اضافه کنید که بعد از مرگم عروسام انقدر بگردن دنبالش تا نفسشون در بیاد

چقد مسخره بود ولی خیلی خندیدم ? ? ?
─═हई ? @dastan_kootah ? ईह═─

نظر دهید »
فقط فکر کردم اگر... 
ارسال شده در 3 آبان 1397 توسط خورشید در بدون موضوع

? مردی خانه بزرگی خرید. مدتی نگذشت خانه اش آتش گرفت و سوخت. رفت و خانه دیگری با قرض و زحمت خرید. بعد از مدتی سیلی در شهر برخاست و تمام سیلاب شهر به خانه او ریخت و خانه‌اش فرو ریخت.
شیخ را ترس برداشت و سراغ عارف شهر رفت و راز این همه بدبیاری و مصیبت را‌ سوال کرد.
ابو سعید ابوالخیر گفت: خودت می‌دانی که اگر این همه مصیبت را آزمایش الهی بدانیم، از توان تو خارج است و در ثانی آزمایش مخصوص بندگان نیک اوست.
………………..
شیخ گفت: تمام این بلاها به خاطر یک لحظه آرزوی بدی است که از دلت گذشت و خوشحالی ثانیه‌ای که بر تو وارد شده است.
شیخ گفت: روزی خانه مادرت بودی، از دلت گذشت که، خدایا مادرم پیر شده است و عمر خود را کرده است، کاش می‌مرد و من مال پدرم را زودتر تصاحب می‌کردم.
زمانی هم که مادرت از دنیا رفت، برای لحظه‌ای شاد شدی که می‌توانستی، خانه پدری‌ات را بفروشی و خانه بزرگتری بخری. تمام این بلاها به خاطر این افکار توست.
مرد گریست و سر در سجده گذاشت و گفت: خدایا من فقط فکر عاق شدن کردم، با من چنین کردی اگر عاق می‌شدم چه می‌کردی؟؟!!
سر بر سجده گذاشت و توبه کرد.

─═हई ? @dastan_kootah ? ईह═─

نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 35
  • 36
  • 37
  • ...
  • 38
  • ...
  • 39
  • 40
  • 41
  • ...
  • 42
  • ...
  • 43
  • 44
  • 45
  • ...
  • 86

آخرین مطالب

  • مرحوم دولابی
  • عجیب ترین معلم دنیا
  • #نحوه_نگهداری_موادغذایی 
  • اصلاح طلب چیست؟  
  • اصلاح طلب چیست؟
  • البته با زانوی خودم
  • داریم..... اما نداریم!!
  • انتقاد رحیم پور از حوزه های علمیه و دانشگاه 
  • بخیل و کفش مهمان
  • نقشه شیطان 

آخرین نظرات

  • خورشید  
    • سمت خدا
    در ضرر آب سرد برای دندان
  • زكي زاده  
    • مائده
    در ضرر آب سرد برای دندان
  • MIMSHIN در جهت خنده، رمز خوشبختی 
  • MIMSHIN در اندیشه مثبت
  • MIMSHIN در صدام جاروبرقیه
  • زكي زاده  
    • مائده
    در خودم را به جریان زندگی سپرده‌ام
  • گل نرگس  
    • زمهرير
    • بكاء
    • نگين آفرينش
    • سرير
    • نور الهدی
    • فدک
    • سخن عشق
    در زمان در گذر است
  • گل نرگس  
    • زمهرير
    • بكاء
    • نگين آفرينش
    • سرير
    • نور الهدی
    • فدک
    • سخن عشق
    در از جهالت تا شهادت
  • متین  
    • مدرسه علمیه کوثر ورامین
    در ایرانیان از اصالت افتاده اند!!!
  • گل نرگس  
    • زمهرير
    • بكاء
    • نگين آفرينش
    • سرير
    • نور الهدی
    • فدک
    • سخن عشق
    در مقام مخلصین نزد خداوند
  • تســـنیم  
    • نگــــاه خـــــدا...
    در چالش نه به پلاستیک
  • زكي زاده  
    • مائده
    در ظنز جبهه (سیلی)
  • خورشید  
    • سمت خدا
    در وای بر کم فروشی
  •  
    • رنگ خدا
    • مدرسه معصومیه قیدار
    در وای بر کم فروشی
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

سمت خدا

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان