❤️✨امام صادق (ع) :
✍ ?هنگامى که آفتاب بر سر زائرِ امام حسین (ع) بتابد، گناهانش را میسوزاند همانطور که آتش هیزم را میسوزاند.
? کامل الزیارت ، ص279
❤️✨امام صادق (ع) :
✍ ?هنگامى که آفتاب بر سر زائرِ امام حسین (ع) بتابد، گناهانش را میسوزاند همانطور که آتش هیزم را میسوزاند.
? کامل الزیارت ، ص279
?آدم های خـــــوب از یاد نمیرن !
از دل نمیرن !
از ذهن نمیرن !
ولی زودتر از این که
فکـــــرش رو بکنی از پیشت میرن…
قــــــــــدر خوبها را بدانیم
?✨ یڪ_داستان_یڪ_پند
?دوستی نقل می ڪرد، یڪی از دوستان مدتی سردرد عجیبے گرفت . مشڪوڪ به بیماری خطرناڪ مغزی بود. دڪتر به او آزمایشات از مغز نوشت.
?بعد از تحمل استرس طولانے برای اخذ نتیجه آزمایشات و صرف هزینه زیاد، روزی ڪه برای دریافت پاسخ آزمایش با من و یڪی دیگر از دوستان بیمارستان رفتیم، چشمانش و قلبش می لرزید. متصدی آزمایشگاه با اصرار زیاد ما گفت : شڪر خدا چیزی نیست.
?از خوشحالے از جا پرید انگار تازه متولد شد. متصدی آزمایشگاه به من کاغذ سفیدی داد و گفت: این هم نتیجه آزمایش تو ، چیزی نیست شڪر خدا سالم هستے.
?در علت این ڪار او عاجز ماندم، متصدی ڪه مرد عارفے بود گفت: دوستت بعد از تحمل استرس و هزینه مبلغ زیاد، الان ڪه فهمید سالم است، دیدی چه اندازه خوشحال شد و اصلا ناراحت نشد هزینه ڪرده بود.
?پس من و تو ڪه سالم هستیم اگر واقعا خدا را شاڪر باشیم ، باید الان دست در جیب برده حداقل یڪ صدم هزینه ای ڪه دوستمان ڪرد تا فهمید سالم است،صدقه ای به شڪرانه این نعمت الهے بدهیم ڪه بدون صرف استرس و پول، فهمیدیم مغزمان سالم است و بیماری نداریم …
?الشَّیْطانُ یَعِدُڪُمُ الْفَقْرَ (268 بقره)
شیطان با وعده و ترساندن شما از فقر ( مانع انفاق و بخشش شما و دیدن نعمت های الهے می شود)
?↶دو چیز روح انســان را نوازش مےدهد:
❶⇐صدا زدن خدا
❷⇐گوش سپردن بہصدای او
?⇐اولےدر نماز
?⇐و دومے در تلاوت قرآن است…
دکتری به خواستگاری دختری رفت، ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول می کنم که مادرت به عروسی ما نیاید.
آن جوان به فکر فرو رفت و نزد یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت.
در سن یک سالگی پدرم مرد و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تأمین کند، در خانه های مردم رخت و لباس می شست.
حالا دختری که خیلی دوستش دارم، شرط کرده است که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است.
این موضوع مرا خجالت زده کرده و بر سر دوراهی مانده ام، به نظرتان چه کار کنم؟
استاد به او گفت از تو خواسته ای دارم، به منزل برو و دستان مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا و به تو می گویم چه کار کنی.
جوان به منزل رفت و با حوصله دستان مادرش را در دست گرفت که بشوید ولی ناخودآگاه اشک بر روی گونه هایش سرازیر شد، زیرا اولین بار بود که دستان مادرش درحالی که از شدت شستن لباس های مردم چروک شده و تماما تاول زده و ترک برداشته بودند را دید؛ طوری که وقتی آب را روی دستان مادر می ریخت، از درد به لرزه می افتاد.
پس از شستن دستان مادرش نتوانست تا فردا صبر کند و همان موقع به استاد خود زنگ زد و گفت ممنونم که راه درست را به من نشان دادید.
من مادرم را به امروزم نمی فروشم، چون او زندگی اش را برای آینده من تباه کرده است.
⚡️برای سلامتی تمام مادران صلوات
✅#افسردگی
1⃣ به همراه غذا: فلفل قرمز و زردچوبه (از هر کدام یک گرم) مصرف کنید؛ زیرا باعث افزایش تولید اندروفین شده، در نتیجه کاهش افسردگی را بدنبال دارد (بشرطیکه سل ریوی و حسّاسیت پوستی نداشته باشید).
2⃣ زعفران طبیعی به عنوان چاشنی به غذا اضافه کنید، ضدّ افسردگی است و آرام بخش میباشد (منع مصرف در حاملگی)
3⃣ انیسون (بادیانِ خُتایی ـ بادیان سبز ـ رازیانۀ رومی ـ زیرۀ شیرین ـ حَبُّ الحُلوَه ـ بادیان هندی)، دانۀ آنرا نرم بکوبید و با گُلقند مخلوط نموده و بخورید، ضعف قوای دِماغی را برطرف میسازد و برای درمان مالیخولیا مؤثّر است.
4⃣ هر روز نصف قاشق چایخوری نارمشک مخلوط با عسل گردد و میل شود.
? آیت الله ضیایی
☜【طب شیعه】
#طنز_جبهه
? قاطر چشم سفید
? دو طرف خورجین را پر از گلوله خمپاره کرده، به همراه دو گالن آب بر روی قاطر قرار دادیم.
? به طرف ارتفاعات صعب العبور مشرف بر شهر “پنجوین” حرکت می کردیم که ناگهان در حال عبور از “مال رو” که عبور از آن تنها تخصص خود قاطر ها بود، دیدم قاطر زیر بار مهمات خوابید و حرکت نکرد.
او را نوازش کردم، دست به سر و صورت او کشیدم، فایده ای نداشت. لگدی نثارش کردم اما اثری نبخشید و به خود هیچ تکانی نداد.
? راه عبور سایر قاطر ها و تدارکات را بند آورده بود. کارشناسان امور قاطر ها جمع شدند و طرح می دادند و اما هیچ کدام فایده ای نداشت تا اینکه متخصص تمام عیاری از راه رسید و گفت:” بروید کنار”
? دم قاطر را گرفت و محکم چرخ داد. قاطر از جای خود بلند شد و به سرعت به طرف بالا حرکت کرد.
هنوز در حال تشکر از آن برادر بودم که قاطر تمام مهمات و گالن های آب را به ته دره خالی کرد و به سرعت به راه خود ادامه داد!
⏪ منبع: پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران
?#پیرمرد_قفل_ساز_وامام_زمان_عج
?نقل است که شخصی بسیار مشتاق دیدار حضرتولیّعصر ارواحنافداه بود؛ امّا هر چه سعی و تقلاّ کرد، موفّق نشد.
? سرانجام در پی کند و کاوهایش به این نتیجه رسید که اگر علم جفر را در حدّ کمال آن بیاموزد، با محاسبات جفری خواهد توانست مکان امام زمان ارواحنافداه را بیابد.
? او قریب به بیست سال برای فراگیری فنون جفر تلاش کرد تا در نهایت به مرحلهای رسید که توانست با محاسبات جفری تشخیص دهد حضرت مهدی ارواحنافداه در فلان تاریخ، در فلان مکان خواهند بود و این مکان، دکّهای در بازار است.در زمان معیّن، خود را به سرعت به آنجا رساند و دید که این دکّهی کوچک، متعلّق به یک پیرمرد قفلساز است و درکنار این حجره، سیّدی نورانی و جلیلالقدر برروی چهارپایهای نشسته است.
? آن شخص با نگاه اوّل دریافت که ایشان حضرت ولی ّعصر ارواحنافداه هستند؛ امّا بسیار متعجّب شد که چرا آن حضرت به این صورت در اینجا نشستهاند.
? قفلساز مشغول کار خود بود و حضرت نشسته بودند و با او چاق سلامتی میکردند! خواست نزدیک برود و خود را در آغوش حضرت بیندازد؛ امّا امام با تصرّف ولایی خویش جلوی او را گرفتند و به او فهماندند که جلوتر نیاید و از دور نظارهگر باشد.
? لحظاتی بعد، پیرزنی نزد قفل ساز آمد؛ درحالی که قفل دست دومی برای فروش آورده بود. قفل ساز نگاهی به قفل کرد و گفت: آیا کلید این قفل را هم داری؟ پیرزن گفت: نه، کلیدش گم شده است. قفل ساز گفت: این را نُه دینار از تو میخرم؛ امّا اگر کلیدش را داشتی، ده دینار میارزید. پیرزن با نهایت تعجّب پرسید: چطور ممکن است؟! من از ابتدای بازار، این قفل را به هرکس نشان دادم، آن را بی ارزش خواند و حدّاکثر قیمتی که بر آن نهاد، نیم دینار بود! سرانجام پیرزن با خوشحالی، نه دینار را گرفت و رفت.
? سپس ✨امام زمان ارواحنافداه از دور به همین شخص اشاره فرمودند که:
? لازم نیست برای دیدن ما بیست سال زحمت بکشید و علم جفر بیاموزید؛ اگر به اندازهی همین پیرمرد قفلساز، پاک و خالص و ساده باشید، ما خودمان هفتهای یکبار به سراغ شما میآییم و احوالتان را جویا میشویم.
? به نقل از آیت الله صافی اعلی الله مقامه الشریف
#ریشه_اصطلاح
#رَکَب_خوردن_یا_رکب_زدن
این اصطلاح از فنون کشتی سنتی گرفته شده است، کشتیای که از دوره باستان در ایران رایج بوده و برد و باختش بر اساس زمین زدن حریف مشخص میشده است.
« کشتی» در واقع همان شال سفید رنگی بوده است که وقتی نوجوان زرتشتی به سن تکلیف میرسید به دور کمرش میبستند و کشتیگیر یعنی دو نفر این شال را به مشت گرفته و سعی کنند که حریف را شکست دهند.
نتیجه این مسابقه هم در مناطق مختلف فرق میکرد. در جایی وقتی زانوی حریف به زمین میخورد کشتی تمام بود و اصطلاحاً «حریف را به زانو در آورده بود».
در برخی مناطق هم باید پشت حریف را به زمین میزد که اصطلاحاً گفته میشد «پشت حریف را به خاک ساییده یا به خاک رسانده است».
رکب زدن که از فنون این نوع کشتی بود نوعی پشت پا زدن بود که تعادل حریف را بهم زده و محکم او را به زمین میکوبید، فنی کارآمد که اگر فرصت اجرا مییافت حتماً باعث شکست حریف میشد.
از این رو در زبان عامه هرگاه فردی فریبی کارگر بزند یا ترفندی بکار برد که حتماً مقصودش حاصل شود میگویند رکب زده و فرد مبتلابِهِ این ترفند یا حیله را میگویند رکب خورده است.
#خاطرات_شهدا
یک دستش قطع شده بود اما دست بردار جبهـه نبود، بهش گفتند: « با یک دست که نمیتونی بجنگی برو عقب.»
میگفت: « مگه حضرت ابوالفضل با یک دست نجنگید؟
مگه نفرمود : « والله ان قَطعتَمو یَمینــی، اِنی اُحـــامی ابـداً عن دینــــی »…
عملیات والفجر 4 مسئول محور بود، حمیدباکری بهش مأموریت داده بود گردان حضرت ابوالفضل(ع) رو از محـاصره دشمن نجات بـده با عـده ای از نیـروهاش رفت به سمت منطـقه مأموریـت، لحظههای آخر که قمقمه را آوردن نزدیک لبای خشکش گفته بـود:
«مگه مولایم امام حسین علیه السلام در لحظهی شهـادت آب آشامید که من بیاشامم.»
شهید کہ شد هم تشنهلب بود هم بیدست ..
✍ راوی : همرزم شهیـــد
? شهید شاپور برزگر گلمغانی
فرماندهمحورعملیاتیلشکر31عاشورا
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#با_فروارد_کردن_پستها
#ما_را_حمایت_کنید ?
آخرین نظرات