#انسانی_که_سگ_شد_و_به_حرم_راه_ندادند
نویسنده کتاب معادشناسى، علامه سید محمد حسین حسینى نقل مىکند: دوستى به نام دکتر حسین احسان داشتم، زمستانها شش ماه به کربلا مسافرت مىکرد و در آنجا مطب داشت و از فقراء مزد نمىگرفت، بسیار شخص باصفا و خیراندیش بود که حدود پانزده سال قبل از دنیا رفت، او نقل مىکرد، براى زیارت به کاظمین مشرف شدم در کنار شط دجله دیدم جنازهاى را با ماشین آوردند و پیاده کردند و بر دوش گرفتند و به طرف حرم مطهر امام کاظم (علیه السلام) و امام محمد تقى (علیه السلام) بردند، من هم که عازم حرم بودند، به دنبال جنازه حرکت کردم، ناگاه دیدم یک سگ سیاه و وحشت انگیز بر روى جنازه نشسته است، بسیار تعجب کردم، با خود مىگفتم، چرا آن سگ روى جنازه رفته، ولى متوجه نبودم که آن سگ بدن برزخى آن جنازه است، نه سگ خارجى، از افرادى که نزدیکم بودم پرسیدم: روى جنازه چیست؟.
گفتند: چیزى نیست، همان پارچهاى است که مىبینى، در این هنگام دریافتم، آن سگى را که مىبینم شکلى مثالى و برزخى صاحب آن جنازه است که تنها من مىبینم ولى دیگران نمىبینند، دیگر چیزى نگفتم تا جنازه را به صحن مطهر رسانیدند، هنگام ورود به صحن دیدم آن سگ از روى تابوت به پائین پرید و در گوشهاى در بیرون صحن ایستاد، تا این که آن جنازه را طواف دادند و بیرون آوردند، دیدم دوباره آن سگ به روى تابوت پرید و بر بالاى آن جنازه رفت.
صاحب آن جنازه یک فرد مجرم و متجاوزى بود که صورت برزخى او به صورت سگ، مجسم شده بود، و چون مرحوم دکتر حسین احسان داراى صفاى باطن، و ذهن پاک بود، داراى چشم برزخى شده و آن منظره را مىدید، ولى دیگران چیزى نمی دیدند
#انسانی_که_سگ_شد_و_به_حرم_راه_ندادند
آخرین نظرات