خاطرات شهید هادی
سن شهادت: 25 سال
اهل شهرستان تهران
#باربری
???
? ابراهیم در یکی از مغازه های بازار مشغول کار بود. یک روز ابراهیم دو کارتن بزرگ اجناس را در جلوی یک مغازه روی زمین گذاشت.کارش که تموم شد. رفتم بهش گفتم: «ابراهیم، برای شما زشته، این کار باربرهاست نه شما!» نگاهی به من کرد و گفت:«کار که عیب نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم که من انجام میدم برای خودم خوبه، مطمئن میشم که هیچی نیستم. جلوی غرورم را می گیره.» گفتم اگه کسی شما را اینطور ببینه خوب نیست، تو ورزشکاری و… خیلی ها می شناسنت.» ابراهیم خندید و گفت: «ای بابا، همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد، نه مردم.»
???
? کتاب سلام بر ابراهیم ، صفحه 43
کانال سنگر شهدا
? جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات ?
آخرین نظرات