داستان های آموزنده
? مرنج و مرنجان
جناب ملا على همدانى رفت مشهد خدمت آقاى نخودکى، و به ایشان گفت: مرا موعظه کن!!! ایشان گفت: مرنج و مرنجان.
گفت: خب،،، مرنجانش راحت است کسى را نمیرنجانم، اما… مرنج را چه کنم!؟
ایشان جواب داد: خودت را کسى ندان
عیب کار ما این است که، ما خودمان را کسى میدانیم، تا کسى به ما میگوید بالاى چشمت ابروست، عصبانى میشویم.
حالا کسى اعصابش ناراحت است و تند صحبت کرده، نباید شما ناراحت شوى. وقتى خودمان را کسى بدانیم، از همه میرنجیم.
@Dastanhaykotah
آخرین نظرات