آورده اند که اعرابی فقیر وارد بغداد شد و چون عبورش از جلوی دکان خوراکپزی افتاد از بوی خوراکی های متنوع خوشش آمد و چون #پول نداشت #نان_خشکی که در توبره داشت بیرون آورده و به بخار دیگ خوراک گرفته و چون نرم میشد می خورد
#آشپز چند دقیقه این منظره را به حیرت نگاه کرد تا نان اعرابی تمام شد و چون خواست برود آشپز جلوی او را گرفت و #مطالبه پول نمود و بین آنها مشاجره شد و اتفاقاً بهلول از آنجا عبور مینمود . #اعرابی به #بهلول گفت شما بین ما قضاوت کن
بهلول به آشپز گفت این مرد از خوراکی های تو خورده است یا نه ؟ آشپز گفت از #خوراکی ها نخورده ولی از #بو و بخار طعام استفاده کرده است بهلول به او گفت:
درست گوش بده و بعد چند سکه ای از جیبش بیرون آورد یکی یکی آنها را نشان آشپز می داد و به زمین می انداخت و آنها را بر میداشت و به آشپز می گفت صدای #پول ها را تحویل بگیر
آشپز با کمال تحیر گفت این چطور پول دادن است؟ بهلول گفت : مطابق #عدالت و قضاوت من ، کسی که بخار و بوی غذایش را بفروشد ، باید در عوض هم صدای پول را دریافت نماید
? لطفا مطالب را با لینک کانال منتشر کنید
? به ما بپیوندید در کانال نکته های ناب ↶
http://eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
━━━━━━━━━━━━
آخرین نظرات