? عقیل
روزی عقیل برادر امام علی علیه السلام از حضرت درخواست کمک مالی کرد و گفت: من تنگدستم مرا چیزی بده. حضرت فرمود: صبر داشته باش تا میان مسلمین تقسیم کنم، سهمیه تو را خواهم داد.
عقیل اصرار ورزید، امام به مردی گفت: دست عقیل را بگیر و ببر در میان بازار، بگو قفل دکانی را بشکند و آنچه در میان دکان است بردارد. عقیل در جواب گفت: می خواهی مرا به عنوان دزد بگیرند. امام فرمود: پس تو می خواهی مرا سارق قرار دهی که از بیت المال مسلمین بردارم و به تو بدهم؟ عقیل گفت: پیش معاویه می روم، امام فرمود: خود دانی.
عقیل پیش معاویه رفت و از او تقاضای کمک کرد. معاویه او را صد هزار درهم داد و گفت: بالای منبر برو بگو علی علیه السلام با تو چگونه رفتار کرد و من چه کردم.
عقیل بر منبر رفت و پس از سپاس و حمد خدا گفت: مردم من از علی علیه السلام دینش را طلب کردم مرا که برادرش بود رها کرد و دینش را گرفت، ولی از معاویه درخواست نمودم مرا بر دینش مقدم داشت.
? #یکصد_موضوع_500_داستان
✍ سید علی اکبر صداقت
@Dastanhaykotah
آخرین نظرات