مجنون دانا
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
? مجنون دانا
«آیت الله حاج آقا مجتبی بهشتی اصفهانی» حفظه الله تعالی فرمودند: من در آن زمان که نجف بودم هر وقت سر درس می رفتم وضو می گرفتم و سر درس با وضو بودم. یک روز حالش را نداشتم که وضو بگیرم همینطور بی وضو سر درس رفتم.
اتفاقاً شخصی که معروف به دیوانه بود و لباسهای مندرس و پاره می پوشید گاهی اوقات درس می آمد و همه او را مجنون می دانستند و توجهی به او نداشتند، جلوی مرا گرفت و گفت: آشیخ چرا امروز بی وضو سر درس آمدی؟! من تعجب کردم که ایشان از کجا دانست من امروز بی وضو سر درس آمده ام.
آن وقت من فهمیدم که انسانها را نباید به چشم حقارت نگاه کرد شاید آنها از مردان خدا باشند و ما ندانیم.
? #داستانهایی_از_مردان_خدا
✍ علی میرخلف زاده
@Dastanhaykotah
آخرین نظرات