#ﭘﺮﻓﺴﻮﺭ_ﺣﺴﺎﺑﯽ ﻧﻘﻞ ﻣﯽﮐﻨﺪ: ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺳﺘﺎﻫﺎﯼ ﻧﯿﺸﺎﺑﻮﺭ ﻣﺸﻐﻮﻝ گذﺭﺍﻧﺪﻥ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺧﺪﻣﺖ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺩﺭ ﺳﭙﺎﻩ ﺑﻬﺪﺍﺷﺖ ﺑﻮﺩﻡ. ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ، ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﮐﺘﺮ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻩ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩﺍﯼ ﻣﯿﮕﺬﺷﺘﯿﻢ، ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﮏ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﭼﻮﺑﺪﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺗﮑﺎﻥ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ… بیشتر »
آرشیو برای: "مهر 1397"
داستان کوتاه نماز ✨⇐ سید علی اکبر ابوترابی 26 آذر 1359 در عملیات شناسایی در تپه های الله اکبر به اسارت درآمد. او 200متر در قلب نیروهای دشمن نفوذ کرده بود. ✨⇐ابوترابی هنگام اسارت خود را به مرگ زده بود تا تیر خلاص کارش را تمام کند. اما نیمه جان به درون… بیشتر »
حکایت آموزنده ✨مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود. استادی از آنجا میگذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست. مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: «عجیب آشفتهام و همه چیز زندگیام به هم ریخته است. به… بیشتر »
✨پند لقمان حکیم روزی لقمان به فرزند خود گفت: ?《فرزند ارجمندم، دل خود را مقید به تحصیل رضای مردم مگردان، زیرا این موضوع از برای تو حاصل نمی شود، التفات به این کار نکن، بلکه خود را مشغول به کسب رضای خداوند گردان》 ◽️برای اینکه این درس و پند ارزنده همیشه در… بیشتر »
#نهال_ولایت 74 ? شخصی از رسول خدا پرسید چطور به پدر و مادرم احترام بذارم؟؟ ? فرمود هیچ وقت با اسمِ کوچیک اون ها رو صدا نزن… وقتی دارن راه میرن، جلوتر از پدر و مادر نباید راه بری. نباید موقع خروج، جلوتر از اون ها خارج بشی. وقتی اومدن توی خونه، قبل… بیشتر »
#تاجر_فرش_در_بازار_شیراز ابن بطوطه در سفرنامه اش می نویسد سه روز در #شیراز بودم و این سه روز در مسجد جامع شیراز ماندم ، مردم در این مسجد #اعتکاف می کردند . این مسجد مربوط به ششصد سال قبل است بعد از آنجا رفتم #بازار شیراز چشمم به دکانی افتاد که یک فرد… بیشتر »
?در خانه « #کندر » بسوزانید ! ? دود کندر یک مسکن طبیعی برای اضطراب، افسردگی و سردرد است ! ? نشاط آور، تقویت کننده حافظه،زیاد کننده تمرکز و خلاقیت میباشد و ضد عفـــونی کننده هواست ✅ دودی که سلامتی به همراه دارد دود کردن کُندر و اسپند : ❄️گرم کنندۀ مغز… بیشتر »
? امام على علیه السلام: ? هنگامى که چیزى را نوشتى، پیش از مُهرو امضا کردن، آن را مرور کن؛ زیرا بر خرد خویش، مُهر و امضا مى زنى ? غرر الحکم، ح4167 بیشتر »
⁉️ متن سوال: ??? برای جلب روزی چه کنیم ؟؟ ✅ برنامه ای جالب، برای جلب روزی ? مهم ترین چیزهایی که باعث می شود روزی مان به سمت ما روانه شود چیست؟ ? امام حسن (علیه السلام) فرمود: ? أقْوَى الْأَسْبَابِ الْجَالِبَةِ لِلرِّزْقِ قوی ترین اسباب کسب روزى این… بیشتر »
? #نائب_الزیاره_رهبرم ? #امام_خامنه_ای: از دور به حال زائران اربعین غبطه میےخوریم… تا ڪربلا به جاے شما راه مےروم ? من #مرده ام مگرڪه شمــاغبطــه مےخوریـــد؟ ? غم میخــورم به حــال رهبـــرم ڪه هست تنها طلایــه دار زیــارت نــرفتــه هــا …. ? بیشتر »
?ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا? #خاطرات_شهید_ابراهیم_هادی سن شهادت: 25 سال اهل شهرستان تهران #ورزش_حرفه ای ??? ? تو زمین چمن مشغول فوتبال بازی کردن بودم. دیدم ابراهیم دستش را آورده بالا و گفت عکست را تو مجله چاپ کردن. از خوشحالی داشتم بال… بیشتر »
?#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم3 ✨✨✨ چگونه یک نماز خوب بخوانیم؟! /3/ ????????? استاد پناهیان: بعضیا میگن: خب حاج آقا به ما بگید چطور به رفیقای بی نمازمون بگیم که نمازبخونن؟ ? چطور قانعشون کنیم؟! ✅ عزیز من، شما اصلا لازم نیست به اونها بگی بیان نماز بخونن!… بیشتر »
#همسر_شهید_امین_کریمی: در #خواب دیدم که یک نامه به من دادند. نوشته بود: آقای امین کریمی به عنوان #محافظ درهای حرم حضرت زینب(س)منصوب شد. پایین نامه هم #امضای حضرت زینب سلام الله علیها بود. بیشتر »
مےگفت : تو سوریه وقت خواب ندارم وقتى هم مى خواهم بخوابم از شدت خستگى نمى توانم بخوابم،انگار یک لشکر مورچه دارند از پاهایم بالا مى آیند! #شھید_محمودرضا_بیضایے بیشتر »
❤️✨امام صادق (ع) : ✍ ?هنگامى که آفتاب بر سر زائرِ امام حسین (ع) بتابد، گناهانش را میسوزاند همانطور که آتش هیزم را میسوزاند. ? کامل الزیارت ، ص279 بیشتر »
?آدم های خـــــوب از یاد نمیرن ! از دل نمیرن ! از ذهن نمیرن ! ولی زودتر از این که فکـــــرش رو بکنی از پیشت میرن… قــــــــــدر خوبها را بدانیم بیشتر »
?✨ یڪ_داستان_یڪ_پند ?دوستی نقل می ڪرد، یڪی از دوستان مدتی سردرد عجیبے گرفت . مشڪوڪ به بیماری خطرناڪ مغزی بود. دڪتر به او آزمایشات از مغز نوشت. ?بعد از تحمل استرس طولانے برای اخذ نتیجه آزمایشات و صرف هزینه زیاد، روزی ڪه برای دریافت پاسخ آزمایش با من و… بیشتر »
?↶دو چیز روح انســان را نوازش مےدهد: ❶⇐صدا زدن خدا ❷⇐گوش سپردن بہصدای او ?⇐اولےدر نماز ?⇐و دومے در تلاوت قرآن است… بیشتر »
دکتری به خواستگاری دختری رفت، ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول می کنم که مادرت به عروسی ما نیاید. آن جوان به فکر فرو رفت و نزد یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت. در سن یک سالگی پدرم مرد و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تأمین کند، در… بیشتر »
✅#افسردگی 1⃣ به همراه غذا: فلفل قرمز و زردچوبه (از هر کدام یک گرم) مصرف کنید؛ زیرا باعث افزایش تولید اندروفین شده، در نتیجه کاهش افسردگی را بدنبال دارد (بشرطیکه سل ریوی و حسّاسیت پوستی نداشته باشید). 2⃣ زعفران طبیعی به عنوان چاشنی به غذا اضافه کنید،… بیشتر »
#طنز_جبهه ? قاطر چشم سفید ? دو طرف خورجین را پر از گلوله خمپاره کرده، به همراه دو گالن آب بر روی قاطر قرار دادیم. ? به طرف ارتفاعات صعب العبور مشرف بر شهر “پنجوین” حرکت می کردیم که ناگهان در حال عبور از “مال رو” که عبور از آن… بیشتر »
?#پیرمرد_قفل_ساز_وامام_زمان_عج ?نقل است که شخصی بسیار مشتاق دیدار حضرتولیّعصر ارواحنافداه بود؛ امّا هر چه سعی و تقلاّ کرد، موفّق نشد. ? سرانجام در پی کند و کاوهایش به این نتیجه رسید که اگر علم جفر را در حدّ کمال آن بیاموزد، با محاسبات جفری… بیشتر »
#ریشه_اصطلاح #رَکَب_خوردن_یا_رکب_زدن این اصطلاح از فنون کشتی سنتی گرفته شده است، کشتیای که از دوره باستان در ایران رایج بوده و برد و باختش بر اساس زمین زدن حریف مشخص میشده است. « کشتی» در واقع همان شال سفید رنگی بوده است که وقتی نوجوان زرتشتی به سن… بیشتر »
#خاطرات_شهدا یک دستش قطع شده بود اما دست بردار جبهـه نبود، بهش گفتند: « با یک دست که نمیتونی بجنگی برو عقب.» میگفت: « مگه حضرت ابوالفضل با یک دست نجنگید؟ مگه نفرمود : « والله ان قَطعتَمو یَمینــی، اِنی اُحـــامی ابـداً عن دینــــی »… عملیات والفجر… بیشتر »
#طلبه_لولهکش به من گفت: میخوام لوله کشی یاد بگیرم! خیلی از مردم #نجف به آی لوله کشی احتیاج دارند و پول ندارند.” کار لوله کشی با دستگاه حرارتی رو یاد گرفت آنچه رو که احتیاج بود از ایران تهیه کرد…. حالا شده بود یه طلبه لوله کش! دیگه شهریه… بیشتر »
سن شهادت: 25 سال اهل شهرستان تهران #باربری ??? ? ابراهیم در یکی از مغازه های بازار مشغول کار بود. یک روز ابراهیم دو کارتن بزرگ اجناس را در جلوی یک مغازه روی زمین گذاشت.کارش که تموم شد. رفتم بهش گفتم: «ابراهیم، برای شما زشته، این کار باربرهاست نه شما!»… بیشتر »
پندنامه . . . بگذارید بند بندم از هم بگسلد، هستیم در آتش درد بسوزد و خاکسترم به باد سپرده شود، باز هم صبر میکنم و خدای بزرگ خود را عاشقانه میپرستم. آرزو داشتم که شمع باشم، سر تا پا بسوزم و ظلمت را مجبور به فرار کنم. به کفر و طمع اجازه ندهم بر دنیا… بیشتر »
اگربه #زیارت_کربلا رفتید سلامم رابه آقا برسانیدوبگویید ارباب غریبم. دلم برایتان تنگ شده بود. ولی پاسبانی ازحریم #زینب_س و #رقیه_س برمن واجب تر است… ? |وصیت نامه | #شهید مدافع حرم #علی_امرایی بیشتر »
پیرزنی از انصار خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد که برای من طلب #مغفرت بفرما حضرت فرمود آیا نمی دانی که #پیرزنان داخل #بهشت نمی شوند ؟ آن زن از شنیدن این قصه فریاد برآورد حضرت #تبسم نموده و فرمود آیا نخوانده ای قول خدای تعالی را… بیشتر »
?متاسفانه پس از چندین سال سر و کار داشتن با متن عربی بازهم کمیتمان لنگ است! ?صحبت از تحول، خاطره ارتداد و سبکسری را در پی دارد!! ?گلایه های شهید باهنر از تحجر و جمود نظام آموزشی حوزه: ? امروز محصلین علوم دینی، پس از چند سال مطالعه ی مداوم ادبیات عربی،… بیشتر »
بسم الله الرحمن الرحیم #راهپیمایی_ظهور عجب بازگشتیست … مردم از نجف میرن سمت کجا ؟ کربلا … درسته ؟ اونهایی که جنوبیترن ،از بصره میان نجف و از نجف میرن کربلا … میدونین نجف همون کوفهست دیگه ! نجف چسبیده به کوفه ست . این بار مردم دارن از… بیشتر »
توصیه هایی برای #اربعین 1. همراه داشتن زنیان (اگر احساس مسمومیت کردید سریع یک ق چ زنیان استفاده کنید) 2. همراه داشتن داروی زمستانه امام کاظم (ع) 3. همراه داشتن روغن بنفشه پایه زیتون و مالیدن به کف پاها و کمی در ناف ریختن 4. همراه داشتن روغن بنفشه کنجدی… بیشتر »
ڪولہ پشتـے علـے پـر از مهمـات آتــشگرفت نتوانستند ڪولہ را از او جدا ڪنند … با چفیہ دهان خود را بست تا عملیات لو نرود … تنها ڪف پوتینهایـش ڪہ نسـوز بود ، باقـے ماند . ? #شهیــد_علـے_عــرب ? #یـادش_باصلـوات بیشتر »
« #شایعه » ?✨زنی در مورد همسایه اش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراکندن آن کرد. بعد از مدت کمی همه اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شدند. شخصی که برایش شایعه ساخته بود به شدت از این کار صدمه دید و دچار مشکلات زیادی شد. بعدها وقتی که آن زن متوجه شد… بیشتر »
حکایتی تاریخی در ایران از دیرباز مثلی در میان مردمان رواج داشته است که #سحرخیزباش_تاکامرواباشی. ریشه این امر را میتوان در داستانهای تاریخی بدین صورت به دست آورد: بزرگمهر که وزیر انوشیروان بود، همیشه پیش از این که شاه از خواب بیدار شود، به قصر… بیشتر »
قصه ها و داستان ها برای بیدار کردن ما از خواب نوشته شده اند ، ولی ما یک عمر از آنها برای خوابیدن استفاده کرده ایم . . . بشنوید ای دوستان این داستان خود حقیقت نقد حال ماست آن ? این حکایت : تدبیر امام حسین (ع) ? مرد بیابان نشینى حضور امام حسین علیه السلام… بیشتر »
❄️⇦ روزی، سنگتراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت میکرد، از نزدیکی خانه بازرگانی رد میشد. در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوکران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد و با خود گفت: این بازرگان چقدر قدرتمند است! و آرزو کرد که مانند بازرگان… بیشتر »
? « بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن » ? ✫⇠ #خاطرات_شهید_شاهرخ_ضرغام #از_جهالت_تا_شهادت ✍ پسر پانزده ساله ? اکثر نیروهایے کہ جذب گروہ فداییان اسلام مےشدند وارد گروه آدم خوارها مےشدند . وقتے شــاهرخ براے نماز جماعت میرفت همه ے بچہ ها بہ… بیشتر »
شهید مدافع حرم محمد کامران ? بیشترین تفریحات ما حرم شاه عبدالعظیم بود و گلزار شهدای مدافع حرم. «شهید مهدی عزیزی» و «شهید محرم ترک» دوستان صمیمی محمد بودند. زیاد به سر مزار آنها میرفتیم. سرش را روی سنگقبرشان میگذاشت و با گریه میگفت «شما بیمعرفت… بیشتر »
امام صادق علیه السلام: هر که خشم خود را نگه دارد، خداوند عیب او را بپوشاند مَن کَفَّ غَضَبَهُ سَتَرَ اللّهُ عَورَتَهُ میزان الحکمه جلد8 صفحه 451 بیشتر »
زائر اربعین حسینی ! هر جا دلت شکست ! هروقت اشکی از چشمت جاری شد ! هرجا امید داشتی که دعایت مستجاب شود ! بعد از هر نماز ! در قنوتت ! در نجف ! در کربلا ! در بین راه ! یادت نرود برای ظهور امام زمانت دعا کنی ! آنهم عاجزانه و نه شعارگونه مثل مادری دعا کن ڪه… بیشتر »
?چکمه های کدخداوای که ردپای دزد آبادی ما چقدر شبیه چکمه های کدخداست؟روزی که ردپای به جامانده، شبیه چکمه های کدخدا بود.یکی می گفت: دزد، چکمه های کدخدا را دزدیده!دیگری گفت: چکمه هاش شبیه چکمه کدخدا بوده.هر کسی به طریقی واقعیت را توجیه می کرد،دیوانه ای فری… بیشتر »
? تاجر ثروتمندی با غلام خود از قونیه به سفر شام رفتند. تا بار بخرند و به شهر خود برگردند. مرد ثروتمند برای غلام خود در راه که به کارونسرایی میرفتند، مبلغ کمی پول میداد تا غذا بخرد و خودش به غذاخوری کارونسرا رفته و بهترین غذاها را سرو میکرد. غلام جز… بیشتر »
#داستان_کوتاه_آموزنده ? « #شایعه » ?✨زنی در مورد همسایه اش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراکندن آن کرد. بعد از مدت کمی همه اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شدند. شخصی که برایش شایعه ساخته بود به شدت از این کار صدمه دید و دچار مشکلات زیادی شد. بعدها… بیشتر »
#ضرب_المثل حکایتی تاریخی در ایران از دیرباز مثلی در میان مردمان رواج داشته است که #سحرخیزباش_تاکامرواباشی. ریشه این امر را میتوان در داستانهای تاریخی بدین صورت به دست آورد: بزرگمهر که وزیر انوشیروان بود، همیشه پیش از این که شاه از خواب بیدار شود، به… بیشتر »
? ? ? بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الرحیم قصه ها و داستان ها برای بیدار کردن ما از خواب نوشته شده اند ، ولی ما یک عمر از آنها برای خوابیدن استفاده کرده ایم . . . بشنوید ای دوستان این داستان خود حقیقت نقد حال ماست آن ? این حکایت : تدبیر امام حسین (ع) ? مرد… بیشتر »
? داستان کوتاه ❄️⇦ روزی، سنگتراشی که از کار خود ناراضی بود و احساس حقارت میکرد، از نزدیکی خانه بازرگانی رد میشد. در باز بود و او خانه مجلل، باغ و نوکران بازرگان را دید و به حال خود غبطه خورد و با خود گفت: این بازرگان چقدر قدرتمند است! و آرزو کرد که… بیشتر »
سال چهارم دبیرستان یهویی مدرسه مونو عوض کردن بردن ساختمان جدید، هنوز دیوارکشی کامل نشده بود کلاس مون طبقه اول بود… معلم روشونو برمیگردوند بچه های شر کلاس از پنجره جیم میزدن الان وضعیت روحانی وضعیت اون معلم اس وضعیت وزرا وضعیت شاگردهای ته کلاسی!… بیشتر »
انگشتر در دست چپ برخی از مردم فکر می کنند انگشتر به دست چپ کردن، کراهت دارد. در حالی که صحیح مسئله اینچنین است: در صورتی که انگشتر دارای اسمای متبرکه نباشد، در دست چپ نیز اشکال ندارد، هر چند که در دست راست کردن مستحب است. اما اگر دارای نقش باشد، در… بیشتر »
? اگر هر شب به جای تماشای تلویزیون، پانزده دقیقه مطالعه کنید، سالی حدود پانزده کتاب را میخوانید. اگر روزی پانزده دقیقه ادبیات کلاسیک بخوانید، در مدت هفت سال، صد کتاب بزرگ ادبیات کلاسیک را خواندهاید. اینگونه تبدیل به یکی از باسوادترین افراد در نسل خود… بیشتر »
? وقتی کسی مرا ناراحت میکند یا به چالش میکشد یا مشمئز میکند از خود میپرسم این فرستاده شده تا چه درس مهمی را به من یاد بدهد ؟… در این لحظه فاقد کدام ویژگی شخصیتی و روانی هستم که باعث شده متحمل درد و رنج شوم؟ انسانهای کند ذهن و کم هوش به شما صبر و بردباری… بیشتر »
? مملکتی که تیراژ کتاب در آن شده پانصد ششصد جلد، مردمانش نباید دکتر بروند؟ یعنی صفا می کنیم برای خودمان. کتاب فروشی ها می شود پیتزافروشی، کتابخانه ها حداکثر شده قرائت خانه ی پشت کنکوری ها، تیراژ کتاب لای باقالی، کتاب خوان ها (اگر بیابیم) اهالی مریخ اند،… بیشتر »
? کشتی به گِل نشسته یکی از روزها ناخدای یک کشتی و سرمهندس آن دراینباره بحث میکردند که در کار اداره و هدایت کشتی کدام یک نقش مهمتری دارند. بحث بهشدت بالا گرفت و ناخدا پیشنهاد کرد که یک روز جایشان را با هم عوض کنند. قرار گذاشتند که سرمهندس سکان کشتی… بیشتر »
? رجبعلی خیاط مستاجری داشت.که زن وشوهربودندبا 20 ریال اجاره بعدازچندوقت این زن وشوهرصاحب فرزندشدن رجبعلی به دیدنشون رفت و به مرد گفت: ” داداش جون فرزند دار شدی خرجت بالاتر رفته، از این ماه به جای 20 ریال 18 ریال اجاره بده، 2 ریالشم واسه فرزندت خرج کن،… بیشتر »
? چتر قرمز چتر قرمز مال من بود اما او زودتر از من، آن را برمیداشت. آن روز صبح هم که باران به شدت میبارید، زودتر از من برخواست و دوباره آن را برداشت. از شدت عصبانیت تا سر خیابان به دنبالش رفتم، چترش را به او دادم و چترم را پس گرفتم. وقتی چتر را باز… بیشتر »
? از گورخری پرسیدم : تو سفیدی، راه راه سیاه داری؛ یا اینکه سیاهی، راه راه سفید داری؟ گورخر به جای جواب دادن پرسید: تو خوبی فقط عادت های بد داری، یا بدی و چندتا عادت خوب داری؟ ساکتی بعضی وقت ها شلوغ می کنی، یا شیطونی و بعضی وقتها ساکت میشی؟ ذاتا خوشحالی… بیشتر »
مراد، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﯽ روستا ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ در راه برگشت، به ﺷﺐ خورد و از قضا در تاریکی شب ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺳﺨﺖ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﭘﻮﺳﺖ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽﺭﺳﯿﺪ، ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺭﺍﻩ… بیشتر »
? من برای گذشته هیچ کاری نمیتوانم بکنم. اگر شما تمامِ علم و علمای جهان را هم جمع کنید حتی نمی توانید لباسی را که دیشب در مهمانی پوشیده بودید را عوض کنید و یک لباس دیگر بپوشید تمام شد و رفت. وقتی هیچ کس نمیتواند هیچ کاری برای گذشته بکند چرا آدم باید در… بیشتر »
? تاجر ثروتمندی با غلام خود از قونیه به سفر شام رفتند. تا بار بخرند و به شهر خود برگردند. مرد ثروتمند برای غلام خود در راه که به کارونسرایی میرفتند، مبلغ کمی پول میداد تا غذا بخرد و خودش به غذاخوری کارونسرا رفته و بهترین غذاها را سرو میکرد. غلام جز… بیشتر »
? قورباغهی غولپیکر و سایههایش قورباغهها وسط روز تشکیل جلسه دادند. یکی گفت: «دیگرغیرقابل تحمل است. حواصیلها روز ما را شکار میکنند و راکونها هم درشب.» دیگری گفت:« بله، آنقدر بداند که اگر با هم باشند، آرامش از ما رخت برخواهد بست.» «باید ازحواصیلها… بیشتر »
? #داستان_کوتاه ? دعای مادر آیت الله دستغیب کتابی دارند به نام داستان های شگفت انگیز. در آنجا آمده است که آیت الله میلانی نقل می کنند: روزی جوانی را دیدم که در کمال ادب سمت حرم اباعبدالله آمد و سلام داد من جواب سلام امام حسین به آن جوان را شنیدم. از… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? چوپان درستکار روزی بود و روزگاری، مردی بود که گوسفندان زیادی داشت. او آدم درستکاری نبود. اما چوپانی داشت که از گوسفندان او نگه داری می کرد و مرد درست کار و راست گویی بود. چوپان هر روز شیر گوسفندان را می دوشید و به خانه… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? ثروتمند فقیر یکی از بزرگان عرب برای مهمانی نزد امام حسن مجتبی علیه السلام رفت موقعی که سفره پهن کردند تا شام بخورند، یک دفعه مرد اظهار غصه و ناراحتی کرد و گفت: من چیزی نمیخورم. امام حسن علیه السلام به او فرمود: چرا چیزی… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? نتیجه دوستی با نادان پهلوانی از بیابانی می گذشت. خرسی را دید که در تله ای گرفتار شده بود. پهلوان خرس را نجات داد. خرس نیز با او دوست شد و پس از آن، همه جا همراه او بود. روزی حکیمی به پهلوان گفت: خرس یک حیوان نااهل است.… بیشتر »
? به دنبال فلک روزی بود روزگاری. مردی هم بود از آن بدبختها و فلکزدههای روزگار. به هر دری زده بود فایدهای نکرده بود. روزی با خودش گفت: این جوری که نمیشود دست روی دست گذارم و بنشینم. باید بروم فلک را پیدا کنم و از او بپرسم سرنوشت من چیست؟ برای خودم… بیشتر »
?ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺳﻪ ظرف ﻫﻢ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ را ﺭﻭﯼ ﺷﻌﻠﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺭ آﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﻣﺴﺎﻭﯼ ﺁﺏ ﺭﯾﺨﺖ؛ ﺩﺭ ﻇﺮﻑ ﺍﻭﻝ ﯾﮏ ﻫﻮﯾﺞ ﺩﺭ ﻇﺮﻑ ﺩﻭﻡ ﯾﮏ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ ﻭ ﺩﺭ ﺳﻮﻣﯽ ﭼﻨﺪ ﺩﺍﻧﻪ ﻗﻬﻮﻩ ﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﯾﮑﺴﺎﻥ ﺳﻪ ﻇﺮﻑ ﺭﺍ ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺩﺍﺩ. ﺑﻌﺪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺍﺯ ﺍﯾﻦ آﺯﻣﺎﯾﺶ ﭼﻪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﯼ… بیشتر »
? شخصی به پسرش وصیت کرد که پس از مرگم جوراب کهنه ای به پایم بپوشانید،میخواهم در قبر در پایم باشد. وقتی که پدرش فوت کرد و جسدش را روی تخته شست و شوی گذاشتند تا غسل بدهند، پسر وصیت پدر خود را به به عالم اظهار کرد، ولی عالم ممانعت کرد و گفت: طبق اساس دین… بیشتر »
میگه: آقا قرآن برای 1400 سال پیشه، چجوری مسائل الان رو از قرآن میشه درآورد. ما که چیزی توش نمیبینم.میگم: خب شاید ما بلد نیستیم ولی معجزه بودن قرآن اینه که تو هر عصر و زمانی حرف برای گفتن داره و همه چیز رو تبیین میکنه 《تِبیانُُ لکّلِ شَی》میگه: خب حالا… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? خدمتکار پدر و مادر همنشین انبیا است روزی حضرت موسی علیه السلام در ضمن مناجات به پروردگار خود عرض کرد خدایا می خواهم همنشینی که در بهشت دارم ببینم چگونه شخصی است. جبرئیل بر او نازل شد و عرض کرد یا موسی فلان قصاب در محله… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? دزدترین مردم کسی است که از نمازش بدزدد حضرت صادق علیه السلام فرمود: روزی علی بن ابیطالب علیه السلام مردی را مشاهده کرد که همانند کلاغ، منقار به زمین می زند و نماز می خواند، به او فرمود: «چند وقت است که اینگونه نماز می… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? نتیجه دوستی با نادان پهلوانی از بیابانی می گذشت. خرسی را دید که در تله ای گرفتار شده بود. پهلوان خرس را نجات داد. خرس نیز با او دوست شد و پس از آن، همه جا همراه او بود. روزی حکیمی به پهلوان گفت: خرس یک حیوان نااهل است.… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? جایی که غیر از من و تو کسی نباشد آهنگری آهن تفتیده و داغ را با دست از کوره بیرون می آورد و دستش نمی سوخت، علت را به اصرار از او پرسیدند، گفت: در همسایگی من زنی خوش صورت و زیبا بود که شوهری فقیر و پریشان و بی نام و نشان… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? امام علی علیه السلام و بیت المال زاذان نقل می کند: من با قنبر غلام امام علی علیه السلام محضر امیر المؤمنین وارد شدیم قنبر گفت: یا امیر المؤمنین چیزی برای شما ذخیره کرده ام! حضرت فرمود: آن چیست؟ عرض کرد: تعدادی ظرف طلا و… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? نابینا و کور دل نابینائی در شب تاریک چراغی در دست و سبوئی بر دوش در راهی می رفت. فضولی به وی رسید و گفت: ای نادان! روز و شب پیش تو یکسانست و روشنی و تاریکی در چشم تو برابر، این چراغ را فایده چیست؟ نابینا بخندید و گفت: این… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? کارگران مسلمانی که اول وقت نماز خواندند موفق شدند در گذشته، عمّال روسیه تزاری، مسیحی مذهب بودند، یکی از مهندسین مسلمان که با آنان کار می کرد هنگام ظهر، کار را برای ادای فریضه نماز تعطیل می کرد. سرپرست روسی از این کار خوشش… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? غلام خوشحال یکی از بزرگان، در روزگار قحطی، غلامی را دید که بسیار خوشحال و شاد بود. به او گفت: مگر نمی بینی که مردم چگونه گرفتار و در غم و غصه هستند، مگر تو غم و اندوهی نداری؟ غلام گفت: من غمی ندارم، زیرا مولایی دارم که… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? اویس قرنی و اطاعت مادر گویند اویس شتربانی می کرد و از اجرت آن مخارج مادر خود را می داد. یک روز از مادر اجازه خواست که برای زیارت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه رود. مادرش گفت اجازه می دهم به شرط آنکه بیش از نصف… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? فضیلت پدر آورده اند که پدر مرحوم آیت الله العظمی حاج عبد الکریم حائری موسس حوزه با عظمت قم پانزده سال بچه دار نشد، غصه می خورد، شغل او هم قصابی بود و آن شغل آنچنان نبود که سرگرمش کند. همسر با کرامتش به او گفت احتمالا عیب… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? خدمتکار پدر و مادر همنشین انبیا است روزی حضرت موسی علیه السلام در ضمن مناجات به پروردگار خود عرض کرد خدایا می خواهم همنشینی که در بهشت دارم ببینم چگونه شخصی است. جبرئیل بر او نازل شد و عرض کرد یا موسی فلان قصاب در محله… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? نماز، روزی را زیاد می کند یکی از کسبه بازار مشهد نقل می کرد: ما دو نفر بودیم که وضع مالی مان خیلی بد بود، یک روز تصمیم گرفتیم برای مشکل خود برویم خدمت شیخ حسنعلی اصفهانی. رفتیم منزل ایشان. عده زیادی در انتظار نوبت بودند.… بیشتر »
✍ #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? یاد خدا امام محمد باقر علیه السلام نقل می کند: در میان بنی اسرائیل زنی بدکاره بود که عده زیادی از جوانان را مریض کرده بود، روزی بعضی از آن جوانان به او گفتند تو به قدری فریب دهنده هستی که اگر فلان عابد مشهور، تو را ببیند… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? عذاب معنوی گویند در بنی اسرائیل، مردی بود که می گفت: من در همه عمر، خدا را نافرمانی کرده ام و بس گناه و معصیت که از من سر زده است؛ اما تاکنون زیانی و کیفری ندیده ام. اگر گناه، جزا دارد و گناهکار باید کیفر بیند، پس چرا ما… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? پاداش جوانمردی عبدالله بن جعفر، در راه مسافرت، نیمه روزى به روستائى رسید و باغ نخلى را سرسبز و خرم در نزدیکى آن دید. تصمیم گرفت پیاده شود و چند ساعت در آن باغ بیاساید. مالک باغ خود در روستا زندگى می کرد ولى غلام سیاهى را… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? درخواست حضرت موسی علیه السلام حضرت موسی علیه السلام عرض کرد: خداوندا می خواهم آن مخلوق را که خود را خالص برای یاد تو کرده باشد و در طاعتت بی آلایش باشد را ببینم. خطاب رسید: ای موسی برو در کنار فلان دریا تا به تو نشان بدهم… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? کریم تر از حاتم حاتم را پرسیدند که: «هرگز از خود کریمتر دیدی؟» گفت: بلی، روزی در خانه غلامی یتیم فرود آمدم و وی ده گوسفند داشت. فیالحال یک گوسفند بکشت و بپخت و پیش من آورد و مرا قطعهای از آن خوش آمد، بخوردم. گفتم:… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? می بیند و می شنود علی بن الحسین (ع) چون طهارت می کرد و وضو می ساخت، روی وی زرد می شد. می گفتند: ای پسر رسول خدا! این زردی از چیست؟ می گفت: آیا نمی دانید که پیش که خواهم ایستاد. و چون زلیخا، یوسف (ع) را به خویشتن دعوت کرد،… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? پوستین کهنه در دربار ایاز، غلام شاه محمود غزنوی (پادشاه ایران) در آغاز چوپان بود. وقتی در دربار سلطان محمود به مقام و منصب دولتی رسید، چارق و پوستین دوران فقر و غلامی خود را به دیوار اتاقش آویزان کرده بود و هر روز صبح اول… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? الجار ثم الدار! امام حسن علیه السلام می فرماید: مادرم زهرا علیهاالسلام را در شب جمعه دیدم تا سپیده صبح مشغول عبادت و رکوع و سجود بود و مؤمنین را یک یک نام می برد و دعا می کرد، اما برای خودش دعا نکرد. عرض کردم: مادر جان… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? می بیند و می شنود علی بن الحسین (ع) چون طهارت می کرد و وضو می ساخت، روی وی زرد می شد. می گفتند: ای پسر رسول خدا! این زردی از چیست؟ می گفت: آیا نمی دانید که پیش که خواهم ایستاد. و چون زلیخا، یوسف (ع) را به خویشتن دعوت کرد،… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? یهودی و زرتشتی مرد یهودی و فقیر با شخصی آتش پرست که مال زیاد داشت، به راهی می رفتند، آتش پرست شتری داشت و اسباب سفر نیز همراه داشت؛ ازیهودی سؤ ال کرد: مذهب و مرام تو چیست؟ گفت: عقیده ام آن است که جهان را آفریدگاری است و… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? شیطان و عابد در بنی اسرائیل عابدی بود به او گفتند: در فلان مکان درختی است که قومی آن را می پرستند. خشمناک شد و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را قطع کند. ابلیس به صورت پیر مردی در راه وی آمد و گفت: کجا می روی؟ عابد گفت: می… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? آفتاب و مهتاب پیری، از مریدان خود پرسید: هیچ کاری و اثری از شما سر زده است که سودی برای دیگری داشته باشد؟ یکی گفت: من امیر بودم. گدایی به در خانه من آمد. چیزی خواست. من جامه خود و انگشتر ملوکانه به او دادم و او را بر تخت… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? مرد کیست؟ ابوسعید را گفتند: کسی را می شناسیم که مقام او آن چنان است که بر روی آب راه می رود. شیخ گفت: کار دشواری نیست؛ پرندگانی نیز باشند که بر روی آب پا می نهند و راه می روند. گفتند: فلان کس در هوا می پرد. گفت: مگسی نیز… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? با چه کسی همنشین باشیم حضرت عیسی علیه السلام به اصحابش فرمود: یاران! بکوشید خود را دوست خدا کنید و به او نزدیک شوید. یاران گفتند: یا روح الله! به چه وسیله خود را دوست خدا کنیم و به او نزدیک شویم؟ فرمود: به وسیله دشمن… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? عمر گرانمایه دو برادر بودند که یکی خدمتگزار پادشاه بود و دیگری با زحمت و نیروی بازو، روزی خود را در می آورد. یک بار برادر ثروتمند به برادر فقیر گفت: چرا خدمت پادشاه را نمی کنی تا از سختی و زحمت کار کردن رها شوی؟ برادر… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? بزرگترین گناه حضرت امام باقر علیه السلام وارد مسجد الحرام شد. گروهی از قریش که آنجا بودند، چون آن حضرت را دیدند پرسیدند: این شخص کیست؟ گفتند: پیشوای عراقی ها (شیعیان) است. یکی از آنان گفت: خوب است کسی را بفرستیم تا از… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? حکایت پدر و پسران او آورده اند که مردی کاسب و پیشه ور، پسری چند داشت که با هم خصومت و منازعت می کردند. مرد کهنسال، یک بسته چوب طلب کرد و پسران را گفت از شما هر یک به قوتی که او دارد، در شکستن بسته چوب ها سعی کند. کسی از… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? شرم از نظارت در مکه، زن بدکاره ای بود. روزی وی با خود گفت: طاووس یمانی را از راه اطاعت و بندگی خدا بر می گردانم و به راه معصیت و گناه می کشانم. طاووس مرد زیبا و خوش اخلاقی بود. آن زن به نزد طاووس آمد و از راه مزاح و شوخی… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? دزد اموال نه دزد عقاید رئیس گروهی از دزدان، اموال قافله ای را غارت نمود در میان کاروانیان شخصی بود که بر روی طاقه های پارچه خود جمله بسم الله الرحمن الرحیم را نوشته بود (در میان تجار سابق برای محفوظ ماندن اموالشان از دست… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? سخی تر از حاتم از حاتم طائی سئوال کردند: از خود کریم تر دیده ای؟ گفت: آری دیده ام. گفتند: کجا دیده ای؟ گفت: وقتی در بیابان می رفتم به خیمه ای رسیدم، پیرزنی در آن بود و بزغاله ای پشت خیمه بسته بود. پیرزن نزد من آمد و مرا… بیشتر »
آخرین نظرات