? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? خدمتکار پدر و مادر همنشین انبیا است روزی حضرت موسی علیه السلام در ضمن مناجات به پروردگار خود عرض کرد خدایا می خواهم همنشینی که در بهشت دارم ببینم چگونه شخصی است. جبرئیل بر او نازل شد و عرض کرد یا موسی فلان قصاب در محله… بیشتر »
آرشیو برای: "مهر 1397, 26"
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? دزدترین مردم کسی است که از نمازش بدزدد حضرت صادق علیه السلام فرمود: روزی علی بن ابیطالب علیه السلام مردی را مشاهده کرد که همانند کلاغ، منقار به زمین می زند و نماز می خواند، به او فرمود: «چند وقت است که اینگونه نماز می… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? نتیجه دوستی با نادان پهلوانی از بیابانی می گذشت. خرسی را دید که در تله ای گرفتار شده بود. پهلوان خرس را نجات داد. خرس نیز با او دوست شد و پس از آن، همه جا همراه او بود. روزی حکیمی به پهلوان گفت: خرس یک حیوان نااهل است.… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? جایی که غیر از من و تو کسی نباشد آهنگری آهن تفتیده و داغ را با دست از کوره بیرون می آورد و دستش نمی سوخت، علت را به اصرار از او پرسیدند، گفت: در همسایگی من زنی خوش صورت و زیبا بود که شوهری فقیر و پریشان و بی نام و نشان… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? امام علی علیه السلام و بیت المال زاذان نقل می کند: من با قنبر غلام امام علی علیه السلام محضر امیر المؤمنین وارد شدیم قنبر گفت: یا امیر المؤمنین چیزی برای شما ذخیره کرده ام! حضرت فرمود: آن چیست؟ عرض کرد: تعدادی ظرف طلا و… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? نابینا و کور دل نابینائی در شب تاریک چراغی در دست و سبوئی بر دوش در راهی می رفت. فضولی به وی رسید و گفت: ای نادان! روز و شب پیش تو یکسانست و روشنی و تاریکی در چشم تو برابر، این چراغ را فایده چیست؟ نابینا بخندید و گفت: این… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? کارگران مسلمانی که اول وقت نماز خواندند موفق شدند در گذشته، عمّال روسیه تزاری، مسیحی مذهب بودند، یکی از مهندسین مسلمان که با آنان کار می کرد هنگام ظهر، کار را برای ادای فریضه نماز تعطیل می کرد. سرپرست روسی از این کار خوشش… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? غلام خوشحال یکی از بزرگان، در روزگار قحطی، غلامی را دید که بسیار خوشحال و شاد بود. به او گفت: مگر نمی بینی که مردم چگونه گرفتار و در غم و غصه هستند، مگر تو غم و اندوهی نداری؟ غلام گفت: من غمی ندارم، زیرا مولایی دارم که… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? اویس قرنی و اطاعت مادر گویند اویس شتربانی می کرد و از اجرت آن مخارج مادر خود را می داد. یک روز از مادر اجازه خواست که برای زیارت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه رود. مادرش گفت اجازه می دهم به شرط آنکه بیش از نصف… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? فضیلت پدر آورده اند که پدر مرحوم آیت الله العظمی حاج عبد الکریم حائری موسس حوزه با عظمت قم پانزده سال بچه دار نشد، غصه می خورد، شغل او هم قصابی بود و آن شغل آنچنان نبود که سرگرمش کند. همسر با کرامتش به او گفت احتمالا عیب… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? خدمتکار پدر و مادر همنشین انبیا است روزی حضرت موسی علیه السلام در ضمن مناجات به پروردگار خود عرض کرد خدایا می خواهم همنشینی که در بهشت دارم ببینم چگونه شخصی است. جبرئیل بر او نازل شد و عرض کرد یا موسی فلان قصاب در محله… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? نماز، روزی را زیاد می کند یکی از کسبه بازار مشهد نقل می کرد: ما دو نفر بودیم که وضع مالی مان خیلی بد بود، یک روز تصمیم گرفتیم برای مشکل خود برویم خدمت شیخ حسنعلی اصفهانی. رفتیم منزل ایشان. عده زیادی در انتظار نوبت بودند.… بیشتر »
✍ #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? یاد خدا امام محمد باقر علیه السلام نقل می کند: در میان بنی اسرائیل زنی بدکاره بود که عده زیادی از جوانان را مریض کرده بود، روزی بعضی از آن جوانان به او گفتند تو به قدری فریب دهنده هستی که اگر فلان عابد مشهور، تو را ببیند… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? عذاب معنوی گویند در بنی اسرائیل، مردی بود که می گفت: من در همه عمر، خدا را نافرمانی کرده ام و بس گناه و معصیت که از من سر زده است؛ اما تاکنون زیانی و کیفری ندیده ام. اگر گناه، جزا دارد و گناهکار باید کیفر بیند، پس چرا ما… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? پاداش جوانمردی عبدالله بن جعفر، در راه مسافرت، نیمه روزى به روستائى رسید و باغ نخلى را سرسبز و خرم در نزدیکى آن دید. تصمیم گرفت پیاده شود و چند ساعت در آن باغ بیاساید. مالک باغ خود در روستا زندگى می کرد ولى غلام سیاهى را… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? درخواست حضرت موسی علیه السلام حضرت موسی علیه السلام عرض کرد: خداوندا می خواهم آن مخلوق را که خود را خالص برای یاد تو کرده باشد و در طاعتت بی آلایش باشد را ببینم. خطاب رسید: ای موسی برو در کنار فلان دریا تا به تو نشان بدهم… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? کریم تر از حاتم حاتم را پرسیدند که: «هرگز از خود کریمتر دیدی؟» گفت: بلی، روزی در خانه غلامی یتیم فرود آمدم و وی ده گوسفند داشت. فیالحال یک گوسفند بکشت و بپخت و پیش من آورد و مرا قطعهای از آن خوش آمد، بخوردم. گفتم:… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? می بیند و می شنود علی بن الحسین (ع) چون طهارت می کرد و وضو می ساخت، روی وی زرد می شد. می گفتند: ای پسر رسول خدا! این زردی از چیست؟ می گفت: آیا نمی دانید که پیش که خواهم ایستاد. و چون زلیخا، یوسف (ع) را به خویشتن دعوت کرد،… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? پوستین کهنه در دربار ایاز، غلام شاه محمود غزنوی (پادشاه ایران) در آغاز چوپان بود. وقتی در دربار سلطان محمود به مقام و منصب دولتی رسید، چارق و پوستین دوران فقر و غلامی خود را به دیوار اتاقش آویزان کرده بود و هر روز صبح اول… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? الجار ثم الدار! امام حسن علیه السلام می فرماید: مادرم زهرا علیهاالسلام را در شب جمعه دیدم تا سپیده صبح مشغول عبادت و رکوع و سجود بود و مؤمنین را یک یک نام می برد و دعا می کرد، اما برای خودش دعا نکرد. عرض کردم: مادر جان… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? می بیند و می شنود علی بن الحسین (ع) چون طهارت می کرد و وضو می ساخت، روی وی زرد می شد. می گفتند: ای پسر رسول خدا! این زردی از چیست؟ می گفت: آیا نمی دانید که پیش که خواهم ایستاد. و چون زلیخا، یوسف (ع) را به خویشتن دعوت کرد،… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? یهودی و زرتشتی مرد یهودی و فقیر با شخصی آتش پرست که مال زیاد داشت، به راهی می رفتند، آتش پرست شتری داشت و اسباب سفر نیز همراه داشت؛ ازیهودی سؤ ال کرد: مذهب و مرام تو چیست؟ گفت: عقیده ام آن است که جهان را آفریدگاری است و… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? شیطان و عابد در بنی اسرائیل عابدی بود به او گفتند: در فلان مکان درختی است که قومی آن را می پرستند. خشمناک شد و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را قطع کند. ابلیس به صورت پیر مردی در راه وی آمد و گفت: کجا می روی؟ عابد گفت: می… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? آفتاب و مهتاب پیری، از مریدان خود پرسید: هیچ کاری و اثری از شما سر زده است که سودی برای دیگری داشته باشد؟ یکی گفت: من امیر بودم. گدایی به در خانه من آمد. چیزی خواست. من جامه خود و انگشتر ملوکانه به او دادم و او را بر تخت… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? مرد کیست؟ ابوسعید را گفتند: کسی را می شناسیم که مقام او آن چنان است که بر روی آب راه می رود. شیخ گفت: کار دشواری نیست؛ پرندگانی نیز باشند که بر روی آب پا می نهند و راه می روند. گفتند: فلان کس در هوا می پرد. گفت: مگسی نیز… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? با چه کسی همنشین باشیم حضرت عیسی علیه السلام به اصحابش فرمود: یاران! بکوشید خود را دوست خدا کنید و به او نزدیک شوید. یاران گفتند: یا روح الله! به چه وسیله خود را دوست خدا کنیم و به او نزدیک شویم؟ فرمود: به وسیله دشمن… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? عمر گرانمایه دو برادر بودند که یکی خدمتگزار پادشاه بود و دیگری با زحمت و نیروی بازو، روزی خود را در می آورد. یک بار برادر ثروتمند به برادر فقیر گفت: چرا خدمت پادشاه را نمی کنی تا از سختی و زحمت کار کردن رها شوی؟ برادر… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? بزرگترین گناه حضرت امام باقر علیه السلام وارد مسجد الحرام شد. گروهی از قریش که آنجا بودند، چون آن حضرت را دیدند پرسیدند: این شخص کیست؟ گفتند: پیشوای عراقی ها (شیعیان) است. یکی از آنان گفت: خوب است کسی را بفرستیم تا از… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? حکایت پدر و پسران او آورده اند که مردی کاسب و پیشه ور، پسری چند داشت که با هم خصومت و منازعت می کردند. مرد کهنسال، یک بسته چوب طلب کرد و پسران را گفت از شما هر یک به قوتی که او دارد، در شکستن بسته چوب ها سعی کند. کسی از… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? شرم از نظارت در مکه، زن بدکاره ای بود. روزی وی با خود گفت: طاووس یمانی را از راه اطاعت و بندگی خدا بر می گردانم و به راه معصیت و گناه می کشانم. طاووس مرد زیبا و خوش اخلاقی بود. آن زن به نزد طاووس آمد و از راه مزاح و شوخی… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? دزد اموال نه دزد عقاید رئیس گروهی از دزدان، اموال قافله ای را غارت نمود در میان کاروانیان شخصی بود که بر روی طاقه های پارچه خود جمله بسم الله الرحمن الرحیم را نوشته بود (در میان تجار سابق برای محفوظ ماندن اموالشان از دست… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? سخی تر از حاتم از حاتم طائی سئوال کردند: از خود کریم تر دیده ای؟ گفت: آری دیده ام. گفتند: کجا دیده ای؟ گفت: وقتی در بیابان می رفتم به خیمه ای رسیدم، پیرزنی در آن بود و بزغاله ای پشت خیمه بسته بود. پیرزن نزد من آمد و مرا… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? مرد منافق و اعجاز بسم الله گویند: مردی بود منافق اما زنی مؤمن و متدین داشت این زن تمام کارهایش را با بسم الله آغاز می کرد. شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? سکاکی و شروع به کسب علم با سن زیاد و حافظه کم یوسف ابن ابی بکر ملقب به سراج الدین سکاکی دوازده علم از علوم عرب را دارا بود، او در ابتدای امر آهنگر بود که با دست خود صندوق کوچکی درست کرد و قفل عجیبی به آن صندوق زد که وزن… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? گرانی ارزاق نرخ گندم و نان روز به روز در مدینه بالا مى رفت. نگرانى و وحشت بر همه مردم مستولى شده بود. آن کس که آذوقه سال را تهیه نکرده بود در تلاش بود که تهیه کند و آن کس که تهیه کرده بود مواظب بود آن را حفظ کند. در این… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? ده برابر آقای مجتهدی تهرانی نقل کرده است که آیت الله میرزا علی مشکینی فرمودند: در ایامی که تحصیل می کردم یک روز پنج ریال بیشتر پول نداشتم و در خیابان راه می رفتم که یکی از طلاب به من رسید و گفت: پنج ریال داری به من قرض… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? موش و سِر خدا روزی، یکی نزد شیخ ابوسعید ابوالخیر آمد و گفت ای شیخ! آمده ام تا از اسرار حق، چیزی به من بیاموزی. شیخ گفت: بازگرد تا فردا. آن مرد بازگشت، شیخ بفرمود تا آن روز موشی بگرفتند و در حقه (جعبه) بکردند و سر آن محکم… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? عقیل روزی عقیل برادر امام علی علیه السلام از حضرت درخواست کمک مالی کرد و گفت: من تنگدستم مرا چیزی بده. حضرت فرمود: صبر داشته باش تا میان مسلمین تقسیم کنم، سهمیه تو را خواهم داد. عقیل اصرار ورزید، امام به مردی گفت: دست… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? بنیاد ظلم از اندک شروع شود روایت کرده اند: برای انوشیروان عادل در شکارگاهی، گوشت شکاری را کباب کردند، نمک در آنجا نبود، یکی از غلامان به روستایی رفت تا نمک بیاورد. انوشیروان به آن غلام گفت: نمک را به قیمت روزانه (نه کمتر)… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? قناعت از دیدگاه سلمان فارسی روزی سلمان، اباذر را به مهمانی دعوت کرد و اباذر نیز دعوت سلمان را قبول نمود و به خانه وی رفت. هنگام صرف غذا سلمان چند تکه نان خشک را از کیسه بیرون آورد و آنها را تر کرد و جلوی اباذر گذاشت. هر… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? فرمان شگفت ابو عبدالله محمد بن خفیف شیرازی، معروف به شیخ کبیر، را دو مرید بود که هر دو احمد نام داشتند. یکی را احمد بزرگ تر می گفتند و دیگری را احمد کوچک تر. شیخ به احمد کوچک تر، توجه و عنایت بیش تری داشت. یاران، از این… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? چو من آیم او رود گویند حضرت آدم نشسته بود، شش نفر آمدند، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ. به یکی از سمت راستیها گفت: «تو کیستی؟» گفت: «عقل.» پرسید: «جای تو کجاست؟»گفت: «مغز.» از دومی پرسید: «تو کیستی؟» گفت:… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? تاجر متوکل در زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم مردی همیشه متوکل به خدا بود و برای تجارت از شام به مدینه می آمد. روزی در راه دزد شامی سوار بر اسب، بر سر راه او آمد و شمشیر به قصد کشتن او کشید. تاجر گفت: ای سارق… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? اطاعت از دستور پدر آیت الله قوچانی نقل می کنند: همان موقع که آقای بهجت در نجف مشغول تحصیل و تهذیب نفس هستند عده ای که مطالب عرفانی را قبول نداشتند نامه ای برای پدر آقای بهجت می فرستند و در مورد ایشان بدگویی می کنند و می… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? شکایت از روزگار مفضل بن قیس، سخت در فشار زندگى واقع شده بود. فقر و تنگدستى قرض و مخارج زندگى او را آزار مى داد. یک روز در محضر امام صادق، لب به شکایت گشود و بیچارگیهاى خود را مو به مو تشریح کرد: «فلان مبلغ قرض دارم، نمى… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? مهربان باش! بندهی خدایی از شاگردان علامه میگفت: به علامه طباطبایی عرض کردم: آقا! من عجول و بیصبرم. در یک جمله برایم عصارهی همهی معارف را بیان کنید! علامه خندهی مهربانی کرد. نگاهی از سرِ لطف و رأفت به من کردند و سپس… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? نه مال جاوید ماند و نه فرزند لقمان حکیم به فرزندش می گفت: فرزندم! پیش از تو مردم برای فرزندانشان اموالی گِرد آوردند. ولی نه، اموال ماند و نه فرزندان آنها و تو بنده مزدوری هستی. دستور داده اند کار بکنی و مزد بگیری!… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? علم بهتر است یا ثروت؟ جمعیت زیادی دور حضرت علی (ع) حلقه زده بودند…مرد اول: یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟ حضرت علی(ع) در پاسخ گفت: علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? اعتدال در نیکی چوپانی پدر خردمندی داشت. روزی به پدر گفت: ای پدر دانا و خردمند! به من آن گونه که از پیروان آزموده انتظار می رود یک پند بیاموز! پدر خردمند چوپان گفت: به مردم نیکی کن، ولی به اندازه، نه به حدی که طرف را لوس… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? علی علیه السلام و کاسب بی ادب در ایامی که امیرالمؤمنین علیه السلام زمامدار کشور اسلام بود، اغلب به سرکشی بازارها می رفت و گاهی به مردم تذکراتی می داد. روزی از بازار خرمافروشان گذر می کرد، دختر بچه ای را دید که گریه می… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? برکت دعای مادر محمد بن علی ترمذی، از عالمان ربانی و دانشمندان عارف مسلک بود. در عرفان و طریقت، به علم بسیار اهمیت می داد؛ چنان که او را حکیم الاولیاء می خواندند. در جوانی با دو تن از دوستانش، عزم کردند که به طلب علم روند.… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? توبه نصوح نصوح مردی بود شبیه زنها، صدایش نازک بود، صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت. او با سوء استفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار دلاکی میکرد و کسی از وضع او خبر نداشت. او از این راه، هم امرار معاش میکرد و هم برایش… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? پس انجیر کجا رفت؟ گویند: ظریفی به در خانه خواجه ای بخیل آمد و چشم بر درز در نهاد. دید که خواجه طبقی انجیر در پیش دارد و به رغبت تمام می خورد. ظریف حلقه بر در زد خواجه طبق انجیر را در زیر دستار پنهان کرد و ظریف آن را دید.… بیشتر »
تلنگر ? ♦️ابولحسن خرقانی میگوید:جواب دو نفر مرا سخت تکان داد اول؛ مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد! او گفت: ای شیخ! خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد شد! دوم؛ مستی دیدم که افتان و خیزان در جادهاى گل آلود میرفت. به… بیشتر »
#طنز_جبهه ? آقای زورو (zorro) ? جثه ریزی داشت و مثل همه بسیجی ها خوش سیما بود و خوش مَشرَب. فقط یک کمی بیشتر از بقیه شوخی میکرد. نه اینکه مایه تمسخر دیگران شود، کهاصلاً این حرف ها توی جبهه معنا نداشت. سعی میکرد دل مؤمنان خدا… بیشتر »
امتحان اربعین، پیشدرآمدِ امتحان بزرگ ظهور علیرضا پناهیان: بعید نیست امتحان اربعین، پیشدرآمدِ امتحان بزرگ ظهور باشد. اگر مؤمنین در امتحان اربعین سربلند شدند، میشود در امتحان ظهور رویشان حساب کرد. با اربعین ساده برخورد نکنیم؛ توابین هم با حضور امام… بیشتر »
چه جوریاس که اینجوریاس ?وقتی کسی میخواهد در ارگانهایی مانند نیروهای مسلح استخدام شود تمام بستگان درجه یک و دو اورا استعلام میکنند و یکی از شرایطشان عدم سکونت بستگان وی در خارج از کشور است. یعنی به طور مثال یک گروهبان تازه استخدام مثلا ناجا که حداکثر… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? علی، آری؛ دنیا، نه حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمّدهادی امینی (فرزند علامه امینی) می گوید: «عشق و محبت بی کرانه و سرشار امیرالمؤمنین علی(ع) چنان وجود و قلب علامه امینی را مسخّر و منقاد و مطیع خود ساخته بود که جز وجود… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? آقا جان شما که مستاجر نیستید عبدالکریم کفاش؛ پیرمرد کفاشی بود که وجود نازنین بقیه الله هر هفته به مغازه او می آمدند. روزی از او سوال کردند که اگر یک هفته نیایم چه می کنی؟ عرضه داشت: آقا قطعا دق می کنم. آقا فرمودند:… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? مجازات همسفر عیسى علیه السلام بر اثر خودبینى یکى از مهمترین کارهاى حضرت عیسى علیه السلام براى تبلیغ دین برنامه سیاحت و بیابانگردى بود. در یکى از این سیاحت ها، یکى از دوستانش که قد کوتاه بود و همواره در کنار حضرت عیسى علیه… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? نماز شب نخوانده بود گریه می کرد حجت الاسلام علی محدّث زاده درباره پدرش مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی (ره) می گوید: یک روز صبح پدرم برخاست و شروع به گریه کردن نمود، از او پرسیدم: چرا اشک می ریزید؟ فرمود: برای این که دیشب نماز شب… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? فقیر واقعی کیست؟ روزی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از اصحاب خود پرسید: فقیر کیست؟ اصحاب پاسخ دادند: فقیر کسی است که پول نداشته و دستش از مال دنیا تهی باشد. حضرت فرمود: آنکه شما می گویید فقیر واقعی نیست، فقیر… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? با نماز خوب مردم را جذب کنیم شخصی آمد پیش رسول خدا صلی الله علیه و آله و گفت: یا رسول الله من بامدادان نمی توانم به نماز جماعت حاضر شوم زیرا پیشنماز ما نماز را طول می دهد، و خسته می شوم. رسول خدا صلی الله علیه و آله… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? ملاقات عیسى علیه السلام با سه گروه عابد روزی عیسی(ع) در مسیر راه خود، با سه نفر ملاقات کرد ودید بدنی ضعیف دارند و رنگشان پریده است. پرسید: «چرا چنین شده اید؟» گفتند: ترس از خدا وآتش دوزخ ما را به چنین حالی افکنده است.… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? ثمره حفظ زبان شخصی به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم عرض کرد: مرا راهنمایی کن! پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمودند: زبان خود را کنترل کن. بار دیگر آن شخص گفت: مرا راهنمایی کن! پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? برات آزادی از دوزخ روایت نموده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روزی از قبرستان گذر می نمودند نزدیک قبری رسیدند به اصحاب خویش فرمودند: عجله کنید و بگذرید اصحاب تعجیل کردند و از آنجا گذشتند. در وقت مراجعت چون به… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? بهلول و قصر متوکل گویند روزی بهلول برمتوکل وارد شد. متوکل وضع خوب و بد قصر خود را از وی پرسید. بهلول گفت: خوب است اگر دو عیب نداشته باشد. متوکل پرسید: آن دو عیب کدام است؟ بهلول گفت: اگر از مال حلال است اسراف شده است:… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? خطر دنیا پرستی در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله مؤمنی از اهل صفه (صفه سکوی سر پوشیده ای در کنار مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله بود. که مسلمانان تازه وارد و غریب و بی پناه آنجا اسکان داده می شدند) سخت فقیر و مستمند بود.… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? عبادت در بازار روزی رسول (ص) با اصحاب نشسته بود. جوانی نیرومند، صبح زود، بر ایشان بگذشت. یکی پرسید: در این وقت صبح به کجا می روی؟ گفت: به دکانم در بازار. گفتند: دریغا! اگر این صبح خیزی او در راه خدای تعالی می بود، نیک تر… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? لباس شستن علامه مقدس اردبیلی زائری در نجف، در کوچه ای به مقدس اردبیلی بر خورد کرد در حالی که مقدس لباس بسیار کهنه ای در تن داشته و شبیه اشخاص مستضعف می نمود. آن زائر گفت: ای پیر مرد، حاضری لباس مرا بشوئی و در عوض، به تو… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? تلخ و شیرین خواجه ای غلامش را میوه ای داد. غلام میوه را گرفت و با رغبت تمام می خورد. خواجه، خوردن غلام را می دید و پیش خود گفت: کاشکی نیمه ای از آن میوه را خود می خوردم. بدین رغبت و خوشی که غلام، میوه را می خورد، باید که… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? دور اندیش یک نفر یهودی، انگشتر گرانقیمت خود را گم کرد، اتفاقاً یک نفر مسلمان تهیدست آن را پیدا کرد، پس از آنکه برای مسلمان ثابت شد که انگشتر مال آن یهودی است، نزد او رفته و انگشتر را به او داد. یهودی با شگفتی پرسید: آیا… بیشتر »
? #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده ? وجوه برادرش را زیاد نکرد شیخ مرتضی انصاری رضوان اللّه تعالی علیه برادری داشت به نام شیخ منصور که از دانشمندان بزرگ و جلیل القدر بوده است، ولی بسیار تنگدست و فقیر. یک روز مادرش دلش بحال او می سوزد و به برادر بزرگش… بیشتر »
#لیوان_چای_و_مورچه لیوانی #چای ریخته بودم و منتظر بودم خنک شود. ناگهان نگاهم به مورچه ای افتاد که روی لبه ی لیوان دور میزد نظرم را به خودش جلب کرد دقایقی به آن خیره ماندم و نکته ی جالب اینجا بود که این مورچه ی زبان بسته ده ها بار دایره ی کوچک لبه ی… بیشتر »
?دو نکته مهم در رابطه با حکم زندان حسن عباسی ? همونطور که میدونید دکتر حسن عباسی با شکایت آقای روحانی محکوم به حبس شدن. ⭕️ در این زمینه دو تا نکته قابل توجه هست: اول اینکه با توجه به متن شکایت، دیده میشه که در دو زمینه شکایت شده: ? یکی مستنداتی هست که… بیشتر »
#داستان_آموزنده #مکافات_عمل #لقمه_ای_نان ? در زمان جوانی، درویشی پیش من آمد و اثر گرسنگی در من دید. مرا به خانه خود خواند و گوشتی پخته پیش من نهاد که بو گرفته بود و مرا از خوردن آن، کراهت می آمد و رنج می رسید. درویش که آن حالت را در من دید، شرم زده شد و… بیشتر »
یک هواپیما رو در نظر بگیرین،✈️ وقتی میخواد بشینه ? اگه باند اماده نباشه نمیتونه بشینه… هی ما چراغ میزنیم میگیم ? الهم عجل لولیک الفرج میگه بابا باند اماده نیست، ? کثیفه،باند رو تمیز کن، من خودم میام… من شوقم به ظهور از تو بیشتره…… بیشتر »
#بخوانید ? صبح یکشنبه بود قراربود شب ساعت8 حرکت کنیم ؛ 9 صبح بود هنوز گذرنامه نداشتم ویزاکه هیچی جلوی در اداره گذرنامه بودم حسین زنگ زد +سلام داداش خوبی نوکرم توخوبی +گرفتی گذرنامه رو ازصبح استرس تو رو دارم ? داداش گفتن بیام اداره گذرنامه ، اونجاس +باشه… بیشتر »
? با پول بیمه زوار اربعین چه کردند!؟ ⬅️آیا رواست شرکتهای بیمه از جیب زوار، درآمدزایی کنند؟! ? استاد پناهیان: نمیدانم سود بیمهای که در سالهای قبل، از بیمهشدگانِ اربعین دریافت کردند، چقدر بوده؟ آیا رواست که از جیب زائر-به هر دلیلی؛ حتی بهدلیل بیمه-… بیشتر »
#اگرعاقل_هستی_بخوان ? هرکسی در زندگی ما بخواهد دخالت کند، به او می گوییم: #به_تو_چه هرکس از سبک زندگی ما ایراد بگیرد، به او می گوییم: #به_تو_چه اگر کسی به حجاب ما گیر دهد، می گوییم: #به_تو_چه ←ما از دوست نداریم که مردم در زندگیمون دخالت کننـ ? ← عقلِ… بیشتر »
❓ آیا شما عضو گروه 99 تایی ها هستید؟ ? از امام حسن مجتبی علیه السلام سوال شد : مَا الْفَقْرُ « #فقر چیست ؟» فرمودند: شَرَهُ النَّفْسِ إِلَى کُلِّ شَیْ «#حرص بسیار به هر چی» تحف العقول عن… بیشتر »
آیت الله بهجت(ره) : بعد از ملاحظه واجبات و محرمات ، کار آسان ، صلوات فرستادن است . صلوات ، محبت آور است و محبت انسان را بالا می برد . @Aflakian_ir بیشتر »
#دلنوشته_های_شهیدی_برای_شهدا ? این روزها ، روزهای فراق است… فراق … !!! با نوشتنش قلمم بغض میکند و #دلتنگ میشوم .. ? و دلتتنگ که شوی بی اختیار #چشمانت را هم از کف میدهی… ? فارغ از هر زمان و مکانی… فقط یک تلنگر کوچک کافیست که… بیشتر »
این پست رو برای همه اونهایی که هنوز موندن مثل من ? لذت عشق به همین حس بلاتکلیفی است/لطف تو شامل حالم بشود یا نشود @arbaein1 بیشتر »
امام صادق علیه السلام: کسی که از شیعیان ما بوده و حسین علیه السلام را زیارت کند از زیارت برنگشته مگر آنکه تمام گناهانش آمرزیده شود #کمپین_خیرین_اربعین ? ? ? http://eitaa.com/joinchat/574291972C082c6f6968 بیشتر »
? ? ? رازهای خونه داری: ? وقتی دارید یخ بر میدارید، اگه یه تکه یخ افتاد، با پا بزنین بره زیر یخچال!!! خودش آب میشه. ? نکات دیگر خونه داری : اگه رو فرش یه پارچ آب ریختین… در کمال خونسردی یه بالش بزارین روش تا خودش خشک شه ? نمک ریختین؟ دیگه خودتون… بیشتر »
#طنز_جبهه ? صدام آش فروشه!… ? روزهای اولی که خرمشهر آزاد شده بود، توی کوچه پس کوچههای شهر برای خودمان میگشتیم. ? روی دیوار خانهای عراقی هانوشته بودند: «عاش الصدام» ? یکدفعه راننده زد روی ترمز و انگشت گزید که اِاِاِ، پس این مرتیکه صدام آش… بیشتر »
یکی از قوانین دهگانه #شهید_مجتبی_علمدار که برای خودش تعیین کرده بود: “حداقل در هر هفته باید 2شب نماز شب بخوانم و بهتر است شبهای پنجشنبه و شب جمعه باشد. اگر به هر دلیلی نتوانستم شبی را بجا بیاورم باید بجای هر شب 50 ریال صدقه و11 رکعت تمام را بجا… بیشتر »
? میگویند فرشتهاهمیشه هستند و برایت ازخدا آرزوهای زیبا تمنامی کنند↯ ?⇦فرشته ی اول مادرت ❤️⇦فرشته ی دوم پدرت قلبهایشان آنقدربزرگ است که بادعایشان #عاقبتمان_بخیر میشود. http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 #داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان ? بیشتر »
♦️مادربزرگم همیشه میگفت همه آدمها تا یک جایی با تو همراه هستند. ? یکی تا سر خیابان، یکی تا چند خیابان آنطرفتر، یکی تا شهر بعدی و… ? میگفت همه، بودنشان با یک «تا جایی» گره خورده است ? فقط آنهایی که تا هر جا همراهت خواهند ماند میتوانند عاشق… بیشتر »
#حدیث_روز هشام: به ? ? امام صادق علیه السلام عرض کردم: ثواب کسى که خودش نمیتواند به زیارت حسین بن علی علیه السلام برود، ولى دیگرى را تجهیز میکند و میفرستد، چیست؟ فرمودند خداوند 4بهره به وی عطامیکند: 1⃣ به ازای هر درهم، به اندازه کوه احد به وی حسنه… بیشتر »
#رمز_موفقیت_چیست؟ مرد جوانی از سقراط رمز موفقیت را پرسید که چیست. سقراط به مرد جوان گفت که صبح روز بعد به نزدیکی #رودخانه بیاید وقتی هردو حاضر شدند. سقراط از مرد #جوان خواست که همراه او وارد رودخانه شود . وقتی وارد رودخانه شدند و آب به زیر گردنشان رسید… بیشتر »
? نور خدا خاموش نخواهد شد ⭕️ سال هاست که دشمنان خارجی و منافقین داخلی تلاش میکنن که راهپیمایی اربعین رو کمرنگ کنن اما به لطف خدا هر روز شور و حرارت مردم برای رفتن به این سفر با ارزش بیشتر میشه ? ? پیامبرمون فرمود که در شهادت حسین علیه السلام خداوند… بیشتر »
? دزدی که موبایل زائر اربعین را پس داد! ⬅️دلیریان، خبرنگار حوزه دفاعی در صفحه خود در توییتر نوشت: ? چاقوی بزرگی دستش بود، خشن از موتور پیاده شد، گفت گوشیتو بده؛ گفتم گوشیمو نبر، نمیتونم بخرم دیگه ? گفت بده، دادم و رفت نشست روموتور؛ ناخودآگاه گفتم گوشیمو… بیشتر »
✍ کم کم دارد دیــر میشود آقا…. و ترسِ جا ماندن، پشتم را می لرزاند! من در عجبم… تو که اهل سَوا کردن نیستی! عمریست بیراهه رفتم و دوباره در آغوشم کشیدی…. چه شد که همه میروند و من….. ✨تکه ای آتش درونِ دلم، گُر گرفته است! و خیالم،… بیشتر »
اگر حرم راهیم شدی هی ننویس عازمم حلال کنید… آخه دل خیلیا میسوزه ? لااقل بگو حرم بیادتون ،دعاگوتون خواهم بود اینجوری سوزش کمتره و دلت خوشه لااقل یکی یادته تو حرم اقات ? ? به رسانه مردم بپیوندید ? https://eitaa.com/javanan_enghelabi313… بیشتر »
#داستان_آموزنده ? سرگذشت واقعی وآموزنده تحت عنوان #من_ازقعردوزخ_می_آیم…! ? #قسمت_هفتم با خودم عهد کرده بودم بعد از خوب شدن مادر قید آن کار را بزنم اما نتوانستم. پول حرام به دهانم مزه کرده بود. مخصوصا حالا که شده بودم دست راست رئیس تشکیلات باند و… بیشتر »
? ﻫﻤﻪ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺩﺳﺖ ﺗﻜﺎﻥ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﻛﻢ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺩﺳﺘﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺗﻜﺎﻧﻢ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﻭﺩﺳﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺳﺖ ﺩﻭﺳﺖ ﺍﻧﺪﻙ است بیشتر »
? زیارت اربعین یکی از جلوههای زیارت مُشتاقین است. ✔️ استاد سید محمّدمهدی میرباقری: «همه زائرین، در حال فرار از غفلتها و شرکها بهسوی خدا هستند؛ ولی کسانی که با اشتیاق به زیارت میروند، درجات خاصی دارند. ابنقولویه در کتاب “کاملالزیارات”… بیشتر »
❃↫ ? « بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن » ? قسمت 14 ✫⇠ #خاطرات_شهید_شاهرخ_ضرغام #از_جهالت_تا_شهادت ✍ توبه ? شاهرخ ادامه داد شما نمی دانی توی این کابارهها و هتلهای تهران چه خبره ، اکثر این جور جاها دســت یهودی هاســت ، نمیدونید چقدر از… بیشتر »
آخرین نظرات