? مرد ثروتمندی که زن و فرزند نداشت، به پایان زندگی اش رسیده بود.کاغذ و قلمی برداشت تا وصیت نامه ی خود را بنویسد. او نوشت:« تمام اموالم را برای خواهر می گذارم نه برای برادر زاده ام هرگز به خیاط هیچ برای فقیران.» اما اجل به او فرصت نداد تا نوشته اش را… بیشتر »
آرشیو برای: "آبان 1397, 18"
? وقتی آنکس که دوستش داریم بیمار میشود، میگوییم امتحان الهی است… ولی هنگامی که شخصی که دوستش نداریم بیمار میشود، میگوییم عقوبت الهیست!! وقتی آنکس که دوستش داریم دچار مصیبتی میشود، میگوییم از بس که خوب بود… و هنگامی که شخصی که دوستش نداریم،… بیشتر »
? ازحکیمی پرسیدند که چرا استماع تو از نطق تو زیادت است؟ گفت: زیرا که مرا دو گوش داده اند و یک زبان ، یعنی دو چندان که می گویی می شنوی… کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی چیزی که نپرسند ، تو از پیش مگوی از آغاز دو گوش و یک زبانت دادند یعنی که دو بشنو و… بیشتر »
? از خدا پرسـیدم : چرا آدم اول عاشق میشـه بعد تنها ؟؟ گفت : منم اول عاشق شدم بعد تنها گـفـتم : عاشق چه کسی ؟؟!! گـفـت : تو گـفـتـم : چـه کسی تنهات گذاشت ؟؟ گـفـت : خود تـو گفـتم : بذار بیام پیشت خندید و گـفت : من پیشتم تو کجایی..؟!! ─═हई ?… بیشتر »
? پیش از اسلام، قبایل مختلف اطراف مکه، هر کدام بتی مخصوص به خود داشتند و آنرا به آیین و شیوه ای خاص می پرستیدند. در این میان بت قبیله حنیفه از همه خاص تر بود، زیرا این بت، از خرما و آرد ساخته شده بود، اما در سالی، خشکسالی و قحطی بر مردم قبیله حنیفه… بیشتر »
? زیبایی به چه قیمتی دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد و به کفش های قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد : اگر تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم هایت رابفروشی آخر ماه کفش های قرمز… بیشتر »
اندیشه مثبت ? مردی در کاروانسرا بود که صبح چون از خواب برخواست دید شتری از شتران او نیست. هیچ تأسف نخورد و بر شتر سوار شد و راه را ادامه داد. پرسیدند: «چرا غمی نخوردی؟» گفت: «گویند غم خوردن را سودی نیست؛ ولی من گویم غم خوردن را جایی نیست. آن که شتر من… بیشتر »
? خود را چکاب کن هنگامی که در رستوران یا هتل هستید و شکر یا شیر چای خود را بیشتر از مقداری که در خانه مصرف می کردید مصرف می کنید بیانگر این است که شما زمینه فساد را دارید. وقتی که در رستوران یا اماکن عمومی هستید و مقدار زیادی دستمال کاغذی، صابون یا… بیشتر »
? ? ? ? ? ? ? تقوا چیست؟شاگردی از عابدی پرسید : تقوا را برایم توصیف کن! عابد گفت: اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود مجبور به گذر شدی چه می کنی؟ شاگرد گفت: پیوسته مواظب هستم و با احتیاط راه می روم تا خود را حفظ کنم. عابد گفت: در دنیا نیز چنین کن!… بیشتر »
⚜تعجب خداوند از 3 شخص (به بهانه 28 صفر سالروز شهادت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و امام مجتبی علیه السلام) ? خداوند در شب معراج به #پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اى احمد! در شگفتم از سه کس: 1⃣ بنده اى که در حال #نماز است و می… بیشتر »
#عدالت_در_قضاوت_بهلول آورده اند که اعرابی فقیر وارد بغداد شد و چون عبورش از جلوی دکان خوراکپزی افتاد از بوی خوراکی های متنوع خوشش آمد و چون #پول نداشت #نان_خشکی که در توبره داشت بیرون آورده و به بخار دیگ خوراک گرفته و چون نرم میشد می خورد #آشپز چند… بیشتر »
#دنیا_پر_از_فرصت_کوک_چهارم_است شخصی کفشش را برای تعمیر نزد #کفاش برد . کفاش نگاهی به کفش کرد و گفت این کفش سه کوک می خواهد و اجرت هر کوک ده تومان می شود که در مجموع #خرج_کفش می شود سی تومان #مشتری قبول کرد پول را داد و رفت تا ساعتی دیگر برگردد و کفش… بیشتر »
#خواندن_نماز_شب_از_ترس حاکم همیشه به آینده دخترش می اندیشید که دخترش را به چه کسی بدهد که مناسب باشد. یک شب وزیرش را صدا زد و از او خواست که شبانه مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و #نماز_شب را بر خواب ترجیح دهد … از قضا آن #شب… بیشتر »
#طنز_جبهه ? صدام، جارو برقیه ? صبح روز عملیات والفجر10 در منطقه حلبچه همه حسابی خسته بودند، روحیه مناسبی در چهره بچهها دیده نمیشد از طرفی حدود 100اسیر عراقی را پشت خط برای انتقال به پشت جبهه به صف کرده بودیم برای اینکه انبساط خاطری در بچهها پیدا شود… بیشتر »
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #خاطرات_شهید_حسین_خرازی ✫⇠قسمت: 12 ✍ خاطرات کوتاه از شهید ? دیگر دارد ظهر می شود. باید برگردیم سنندج. اگر نیروی کمکی دیر برسد ودرگیری به شب بگشد، کار سخت می شود؛ خیلی سخت. کوموله ها منطقه را… بیشتر »
#احترام_به_ذریه_حضرت_زهرا هیچ ﮐﺴﯽ ﺟﺮﺍﺕ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺑﺎ ﺷﺎﻩ ﻣﻤﻠﮑﺖ #ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺳﺮ یه ﻣﯿﺰ #ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﻩ ، اما ﻃﯿﺐ می نشست . ﮔﻨﺪﻩ ﻻﺕ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ ، #ﺷﺎﻩ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﻣﺠﻠﺴﯽ ﺧﺮﺍﺏ ﺷﻪ ، ﻣﯿﮕﻔﺖ ﻃﯿﺐ یک ﺭﻭﺯ ﺷﺎﻩ به طیب گفت ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﭘﻮﻝ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﺪﻡ ، ﺑﺮﻭ یه #ﻣﺠﻠس ﺭﻭ ﺧﺮﺍﺏ ﮐﻦ . ﮔﻔﺖ… بیشتر »
#ضرب_المثل #میخشو_بکوب_سر_زبون_من یه روزی یکی پیاده از شهر به ده می رفت، سر ظهر حسابی گرسنه شد و زیر درختی نشست و لقمه ای رو که زنش براش گذاشته بود رو بیرون آورد تا بخوره.. هنوز لقمه اول رو نخورده بود که سواری از دور پیدا شد.. مرد هم طبق عادت همه مردم،… بیشتر »
ادامه در پست قبل و چون نمی تونست درست صحبت کنه با سختی کلمات رو ادا کرد و دیگه گریه امانش نداد . . . چند لحظه به همین ترتیب گذشت ؛ وقتی آرومتر شد گفت : همین الان که توی حرم بودیم داشتیم ضریحو طواف میکردیم که ناگهان دیدم پسرم وسط آن شلوغی و ازدحام خم شد… بیشتر »
#خاطرهای_از_خادم_امام_رضا_ع کشیک کفشداری داشتم ؛ نوبتِ من شب بود ؛ معمولا بین ما خادمین رسمه که اگه حاجتی یا مشکلی داشته باشیم غذای نوبت کشیکمون رو نذر حضرت رضا(ع) می کنیم و تقریبا بی استثنا مشکلمون حل میشه و حاجت روا میشیم مگر اینکه چیزی خارج از صلاح… بیشتر »
#ضرب_المثل #زیرآب_کسی_را_زدن زیرآب، در خانه های قدیمی تا کمتر از صد سال پیش که لوله کشی آب تصفیه شده نبود معنی داشت. زیرآب در انتهای مخزن آب خانه ها بوده که برای خالی کردن آب، آن را باز میکردند. این زیرآب به چاهی راه داشت و روش باز کردن زیرآب این بود… بیشتر »
صحبت گنجشک با امام رضا علیه السلام راوی: سلیمان (یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام ) حضرت رضا علیه السلام در بیرون شهر، باغی داشتند. گاه گاهی برای استراحت به باغ می رفتند. یک روز من نیز به همراه آقا رفته بودم. نزدیک ظهر، گنجشک کوچکی هراسان از شاخه درخت… بیشتر »
نبخشیدن باعث کوچک شدن افق نگاهت و پرشدن فضای ذهنت از چیزهایی میشود که هیچ نیازی به آنها نداری می بخشی چون به اندازه کافی قوی هستی که درک کنی همه آدم ها ممکن است خطا کنند… بخشیدن هدیه ای است که تو به خودت میدهی… به خاطر بسپار که آدم های ضعیف هرگز نمی… بیشتر »
#وقتی_که_او_مُرد وقتی که مُرد، حتی یک نفر هم توی محل ما ناراحت نشد، بچههای محل اسمش رو گذاشته بودند مرفه بیدرد و بیکس و این لقب هم چقدر به او میآمد نه زن داشت نه بچه و نه کسوکار درستی.! شنیده بودیم که چند تایی برادرزاده و خواهرزاده دارد که آنها هم… بیشتر »
#ضرب_المثل #همه_را_روی_دایره_ریختن این ضرب المثل به معنای همه اسرار خود را فاش کردن و کلیه دانستههای خود را بیان کردن است.. در قدیم مطربان در هر شهری چند گروه و دسته بودند که هرگروه برای خود رئیس و بزرگتری داشتند، افراد این گروهها هر یک نقشی داشتند… بیشتر »
#جاذبه_امام_حسن_علیهالسلام مردی از اهل شام که در اثر تبلیغات دستگاه معاویه گول خورده بود و خاندان پیامبر را دشمن می داشت، وارد مدینه شد. در شهر امام حسن علیه السلام را دید، پیش آن حضرت آمد و شروع به ناسزا گفتن کرد و هر چه از دهانش می آمد به آن بزرگوار… بیشتر »
#زنگولهای_بر_گردن میگویند آقا محمد خان قاجار علاقه خاصی به شکار روباه داشته. تمام روز را در پی یک روباه میتاخته، بعد آن بیچاره را میگرفته و دور گردنش، زنگولهای آویزان میکرده و آخر رهایش میکرده.! تا اینجا ظاهراً مشکلی نیست، البته که روباه بسار… بیشتر »
#ضرب_المثل #گرگ_بالان_دیده تقریبا همه فارسی زبانان، حتی بزرگانی از ادب فارسی، اصطلاح ” گرگ بالان دیده ” را که کنایه از افراد آزموده ، سرد و گرم چشیده و دنیا دیده است به غلط ” گرگ باران دیده ” می گویند و می نویسند..! به کار بردن… بیشتر »
#عجایب_آیتالکرسی «ابوبکر بن نوح» می گوید: پدرم نقل کرد: دوستی در نهروان داشتم که یک روز برایم تعریف کرد که من عادت داشتم هر شب آیة الکرسی را می خواندم و بر در دکان و مغازه ام می دمیدم و با خیال راحت به منزلم می رفتم. یک شب یادم رفت آیةالکرسی را به… بیشتر »
#ضرب_المثل #کار_از_محکم_کاری_عیب_نمیکند کنایه از وسواس و محکم کاری بیش از اندازه در کارها.. روزی روزگاری، ملانصرالدین که با رفتارهای عجیب و غریبش خیلی معروف است، در باغچهی گوشهی حیاط خانهاش چند ساقه مو را قلمه زد. ملا چند هفتهای از آنها مراقبت کرد… بیشتر »
? ? ? ? ? ? ? ? ? #دلنوشته ” یــا صاحـــب الـــزمــــان “ آقای مـن ! مــولای مـن ! از قـدیــم گفته انـد : ” خلایـــق هــرچه لـــایــق ” بی راه نگـــفـته انــد . اقرار مـــی ڪنیم هنوز لیـــاقت حضور در محـــضر شما را پیدا نڪرده… بیشتر »
? ? عجیب ولی واقعی: ? چند سال قبل که یکی از شهدای مدافع حرم را به معراج شهدای تهران آورده بودند به خانواده اش اطلاع دادند که برای دیدن شهید می تونند به معراج شهدا مراجعه کنند. وقتی خانواده شهید به معراج شهدا مراجعه کردند مسئولین معراج شهدا بهشون اعلام… بیشتر »
#طنز_جبهه ? آفتابه مهاجم ? بین تانکر آب تا دستشویی فاصله بود. آفتابه را پر کرده بود و داشت می دوید. صدای سوتی شنید و دراز کشید. آب ریخت روی زمین ولی از خمپاره خبری نبود. ? برگشت دوباره پرش کرد و باز صدای سوت و همان ماجرا. باز هم داشت تکرار می کرد که یکی… بیشتر »
? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? #پلیکان_نباشیم! ? می گویند پلیکانی در زمستان سرد و برفی برای جوجه هایش غذا گیر نمی آورد. ناچار با منقارش از گوشت تنش می کَند و توی دهان جوجه هایش می گذاشت. آنقدر این کار را کرد تا ضعیف شد و مُرد. یکی از جوجه ها گفت: آخیش!… بیشتر »
♥️ ? ⇨﷽ ? داستان طنز ✨یک ایرانی در امریکا برای شغل دوم یک کلینیک باز می کند با یک تابلو به این مضمون: “درمان بیماری شما با 50 دلار. در صورت عدم موفقیت 100 دلار پرداخت می شود.” ✨یک دکتر آمریکایی برای مسخره کردن او و کسب 100 دلار به آنجا می… بیشتر »
#داستانک آیت الله العظمی مرعشی نجفی کسی است که 60 سال نماز شبش را در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها خواند. رئیس دفتر این عالم بزرگوار می گوید؛ یک بار به آقا گفتم: اجازه می دهید که دفتر را زود تعطیل کنم و بروم؟ چون پدرم آمده است، می خواهم به دیدارش… بیشتر »
? #حکایت_وصل_مهدی_عج ? عنایت حضرت مهدی عج آقا سید عبدالرحیم خادم مسجد جمکران می گوید: « در سال وبا (سال 1322) بعد از گذشتن مرض، روزی به مسجد جمکران رفتم. دیدم مرد غریبی در آن جا نشسته است. احوال او را پرسیدم. گفت: من ساکن تهران می باشم و اسمم مشهدی علی… بیشتر »
? ? ? دکتر مرتضی شیخ، پولی به عنوان حق ویزیت از مردم نمی گرفت و هرکس هر چه می خواست، در صندوقی که کنار میزش بود می انداخت و چون حق ویزیت دکتر پنج ریال تعیین شده بود (خیلی کمتر از حق ویزیت سایر پزشکان آن زمان). اکثر مواقع بسیاری از بیمارانی که به مطب او… بیشتر »
✨﷽✨ #ضرب_المثل ? حکایت ✨تاجری بود کارش خرید و فروش پنبه بود و کار و بارش سکه. بازرگانان دیگر به او حسودی میکردند؛ یک روز یکی از بازرگانها نقشه ای کشید و شبانه به انبار پنبه ی تاجر دستبرد زد. شب تا صبح پنبه ها را از انبار بیرون کشید و در زیرزمین خانه ی… بیشتر »
? ⇨﷽ ? حکایت ❄️⇠ یک ماهیگیری بود که هر روز صبح میرفت با دیگران ماهی میگرفت. ولی همه ماهی میگرفتند به جز او. بهش گفتند تو چیکار میکنی که ماهی نمیگیری؟ ❄️⇠ گفت قلاب من یک قلاب مخصوص است نگاه کردند دیدند قلابش کج نیست راسته .گفتند خوب این ماهی نمیگیره.… بیشتر »
#داستان_کوتاه_آموزنده ? #شکایت_نکنید ! ? لقمان در آغاز، برده خواجه ای توانگر و خوش قلب بود. ارباب او در عین جاه و جلال و ثروت و مکنت دچار شخصیتی ضعیف و در برابر ناملایمات زندگی بسیار رنجور بود و با اندک سختی زبان به ناله و گلایه می گشود، این امر لقمان… بیشتر »
? ⇨﷽ ? حکایت ❄️⇦ مردی یک طوطی را که حرف میزد در قفس کرده بود و سر گذری مینشست. اسم رهگذران را میپرسید و به ازای پولی که به او میدادند طوطی را وادار میکرد اسم آنان را تکرار کند. روزی حضرت سلیمان از آنجا میگذشت. حضرت سلیمان زبان حیوانات را میدانست.… بیشتر »
پادشاهی در خواب دید تمام دندانهایش افتادند! دنبال تعبیر کنندگان خواب فرستاد … اولی گفت: تعبیرش این است که مرگ تمام خویشاوندانت را به چشم خواهی دید. پادشاه ناراحت شد و دستور داد او را بکشند… دومی گفت: تعبیرش این است که عمر پادشاه از تمام… بیشتر »
⭕️ ✍ حکایتی زیبا و خواندنی می گویند ملانصرالدین از همسایه اش دیگی را قرض گرفت . چند روز بعد دیگ را به همراه دیگی کوچک به او پس داد. وقتی همسایه قصه دیگ اضافی را پرسید ملا گفت دیگ شما در خانه ما وضع حمل کرد. چند روز بعد ، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به… بیشتر »
#داستان_آموزنده ?دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند . با خود قرار گذاشتند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر باشد یکی به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد . چندی نگذشت برادر صومعه نشین مشهور عام و خاص شد… بیشتر »
#خاطرات_شهدا #از_شهدا_الگو_بگیریم ? مادرش با رفتنش به #سوریه مخالفت میکرد یک روز جنایات داعش را در لپ تاپش به ما نشان داد بعد به مادرش گفت: هر سال روز #عاشورا برای عزاداری امام حسین(سلام الله علیه) میروی و گریه میکنی؟مادرش گفت: بله! روح الله گفت: مادر… بیشتر »
شیخی از شاگردش پرسید: چند وقت است که در ملازمت من هستی؟ شاگرد جواب داد : حدودا سی و سه سال. شیخ گفت: در این مدت از من چه آموختی؟ شاگرد: هشت مسئله. شیخ گفت: إنا لله وإنا إلیه راجعون! مدت زیادی از عمر من با تو گذشت و فقط هشت چیز از من آموختی!؟ ? شاگرد:… بیشتر »
#محبت_اهل_بیت یک نفر گفت: #امام_رضا! «لا تَنسِنِی مِن الدّعا»، من را فراموش نکن از دعا. آقا امام رضا(ع) فرمود: شما از کجا میدانی من شما را فراموش میکنم که نیاز بود #تذکّر بدهی؟ گفت: آقا! ببخشید. آقا فرمود: چرا گفتی ببخشید؟ گفت: خب شما من را فراموش… بیشتر »
?اثر کمک به مرده در طاس حمام? ◀️در این داستان #واقعی و جالب، رابطه بین کارهایی که این دنیا برای اموات انجام میدهیم با اثری که در برزخ میگذارد مشخص میشود: ? از خاطرات آقابزرگ طهرانی به علامه طهرانی: طفل بودم و چند روز بود که مادر بزرگ پدری من از… بیشتر »
کمپین #تحریم غذاخوردن در مراسم #ختم. هموطن گرامی بیایید با هم یک #رسم غلط را در جامعه ریشهکن کنیم. در روایات دینی و احادیث آمده همسایهها و خویشاوندان تا چند روز در منزل خود غذا پخته، برای خانواده عزادار ببرند. متاسفانه در جامعه ما به این شکل اشتباه… بیشتر »
حجت الاسلام فاطمی نیا: ? غروب جمعه که میگذرد امام زمان نظر میکند بر منتظرانش و میفرماید: ممنونم که بیادمن بودید… امانشد…❤️ لحظه ی دیدارمان به وقت دیگریست برای فرجم دعا کنید ? #شبتون_مهدوی? http://eitaa.com/golestanekhaterat بیشتر »
#کلام شهید ? | به هیچ وجه تا زمان پیدا شدن قبر مطهر حضرت زهرا(سلام الله علیها) برای من سنگ قبری تهیه نکنید. در لحظه تدفین، تربت کربلا، کفن کربلا و پیشانی بند یا زهرا(سلام الله علیها) فراموش نشود | ? #شهید_سید_اسماعیل_سیرت_نیا #روزتون_شهدایی ?… بیشتر »
? ? ✨ ? ? ?دستش تیر خورده بود عمار ( شهید محمدحسین محمدخانی) گفت خدا رو شکر بالاخره یه بهونه جور شد ؛ قدیر رو بفرستیم مرخصی فردای همون روز دیدیم برگشت جبهه از بیمارستان حلب گفتیم چی شد پس ؟ گفت هیچی ، ردیف شد برگشتم گفتیم قدیر بازی ات گرفته ؟ برو مرد… بیشتر »
#خاطرات_شهدا #از_شهدا_الگو_بگیریم ? مادرش با رفتنش به #سوریه مخالفت میکرد یک روز جنایات داعش را در لپ تاپش به ما نشان داد بعد به مادرش گفت: هر سال روز #عاشورا برای عزاداری امام حسین(سلام الله علیه) میروی و گریه میکنی؟مادرش گفت: بله! روح الله گفت: مادر… بیشتر »
آخرین نظرات